انه
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
بپايان رساندن , بمرحله نهايي رساندن
فرهنگ فارسی
سکه رایج هندوستان، یک شانزدهم روپیه
شاهزاده تروائی که ویرژیل شاعر بزرگ رومی وی را قهرمان منظومه خود که انئید نام دارد قرار داده است ٠ وی پسر ونوس و انخیس است ٠
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
انه . [ اَ ن ِه ْ ] (ع ص ) رجل انه ؛مرد حاسد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
انه . [ اَ هِن ْ ] (ع اِ) ج ِ نَهْی یا نِهْی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به معنی غدیر و شبه آن . (از اقرب الموارد). رجوع به نهی شود.
انه . [ اَن ْه ْ ] (ع مص ) انوه . خمیدن از گرانی . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خمیدن از ثقل و سنگینی . || حسد کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به انوه شود.
انه . [ اِن ْ ن َ هو ] (ع حرف + ضمیر) (از: ان ، از حروف مشبهه + -ه َ، ضمیر مفرد مغایب مذکر) بدرستی که او. بتحقیق که او. (ناظم الاطباء).
انه . [ اِن ِ ] (اِخ ) شاهزاده ٔ تروائی که ویرژیل شاعر بزرگ رومی وی را قهرمان منظومه ٔ خود که انئید نام دارد قرار داده است . وی پسر ونوس و انخیس است . وی هنگام محاصره ٔ تروا و پس از تصرف شهر بدست یونانیها، با یونانیها مردانه جنگید. پس از اسارت بدست یونانیها وی پدرش انخیس را بر دوش گرفت و بهمراهی پسرش ایول یا آسکانی راه فرار پیش گرفت ولی زنش کراوز را گم کرد. پس از رسیدن به ایتالیا در لاتیوم با لاوینی دختر پادشاه لاتینوس ازدواج کرد.
آنه. [ ن َ / ن ِ ] ( پسوند ) َانه. چون در آخر اسماء ملحق شود دلالت کند بر یکی از معانی ذیل : مانند.مثل. چون. بطور. بگونه ٔ. لائق. درخور. سزاوار. متعلق به. مال. منسوب به. در حال. در وقت. بصفت. هر یک :
مستانه :
اندرین بود که از مستی و از غایت شرم
خواب مستانه در آن لحظه درآورد حشر.
با من راه نشین باده مستانه زدند.
ویران شود آن شهر که میخانه ندارد.
چنین داد پاسخ بفرزانگان
بدان نامداران و مردانگان.
رو رو زنانه دوز که مردانه میخرند.
همه موی شاهانه از سر بکند
همی ریخت بر تخت خاک نژند.
زآن ساقی هر مستی با ساغر شاهانه.
دلت بوصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه تست.
دام جهانست بر تو و خبرت نیست
گاهی مستی و گه خمار شبانه.
برون افکن از سر خمار شبانه.
کامروز نه هشیاری از شبانه ؟
گرفتم باده با چنگ و چغانه.
حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید.
پسر را بکشتم به پیرانه سر
بریده پی و بیخ آن نامور.
یکی پند پیرانه افکند بن.
مرا پیرانه پندی داد و بگذشت.
گر به پیرانه سرم دست دهد مأوائی.
همان نیز هر ماهیانه دو بار
درم شصت ،گنجی ، بر او برشمار.
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
فهرست شهرهای لتونی
بلژیک
فهرست شهرهای بلژیک
دانشنامه اسلامی
معنی أَنَّهُ: که او
معنی عَنْهُ: از او
معنی یُعِیدُ: باز می گرداند - بر می گرداند ("إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَیُعِیدُ"یعنی خدای تعالی هم برای اولین بار چیزی را پدید می آورد و هم چیزی را که قبلاً پدید آورده و از بین رفته را دوباره بر می گرداند)
معنی یُبْدِئُ: به وجود می آورد - باعث بوجود آمدن (چیزی) برای اولین بار می گردد - پدید می آورد("إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَیُعِیدُ"یعنی خدای تعالی هم برای اولین بار چیزی را پدید می آورد و هم چیزی را که قبلاً پدید آورده و از بین رفته را دوباره بر می گرداند)
معنی شَهِیدٌ: همیشه شاهد - همیشه گواه - مشاهده شده (صفت مشبهه گاهی به معنای اسم فاعل میآید ، و گاهی به معنای اسم مفعول مثلاً در عبارت "سَنُرِیهِمْ ءَایَاتِنَا فِی ﭐلْئَافَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّیٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ ﭐلْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أ...
معنی أَذَقْنَا: بچشانیم (کلمه ذوق - که فعل اذقنا از آن گرفته شده - به معنای آن است که چیزی را برای اینکه بفهمی چه طعمی دارد در دهان بگذاری . و اگر خدای سبحان درعبارت "وَلَئِنْ أَذَقْنَا ﭐلْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُوسٌ کَفُورٌ...
معنی لُوطٍ: از پیامبران الهی و برادر زاده حضرت ابراهیم علیهم و علی نبینا السلام (لوط (علیهالسلام) رسولی بود از ناحیه خدای تعالی بسوی اهالی سرزمین مؤتفکات که عبارت بودند از شهر سدوم و شهرهای اطراف آن ،که گفته شده چهار شهر بوده : 1 - سدوم 2 - عموره 3 - صوغر 4 - صب...
معنی قَائِمٌ: ایستاده -برپا -پا بر جا- ثابت قدم-قیام کننده (کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیام به معنای ایستادن است ، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارس...
معنی قَوَّامِینَ: بسیار قیام کنندگان - بسیاربر پا دارندگان(کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیام به معنای ایستادن است ، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارسی هم ...
ریشه کلمه:
نهی (۵۶ بار)
گویش مازنی
۱هم اندازه،در مقام قیاس گفته می شود ۲این مقدار – این اندازه ...
مقداری – مقدار کم
/ene/ اشاره به نزدیک & آنقدر – زیاد & باز – دوباره & از اصوات تعجب & از اصوات که برای ابراز تعجب استعمال شود - این است – اشاره به نزدیک & هم اندازه، در مقام قیاس گفته می شود - این مقدار – این اندازه & مادر بزرگ & مقداری – مقدار کم
اشاره به نزدیک
آنقدر – زیاد
باز – دوباره
از اصوات تعجب
۱از اصوات که برای ابراز تعجب استعمال شود ۲این است – اشاره ...
جدول کلمات
سکه رایج هند