کلمه جو
صفحه اصلی

انه

فارسی به انگلیسی

anna

عربی به فارسی

بپايان رساندن , بمرحله نهايي رساندن


فرهنگ فارسی

( آنه ) ( اسم ) ۱ - یک شانزدهم قیراط شانزده یک قیراط : الماسی بوزن سه قیراط و یک آنه . ۲ - یک شانزدهم یک روپیه .
سکه رایج هندوستان، یک شانزدهم روپیه
شاهزاده تروائی که ویرژیل شاعر بزرگ رومی وی را قهرمان منظومه خود که انئید نام دارد قرار داده است ٠ وی پسر ونوس و انخیس است ٠

فرهنگ معین

( آنه ) (نِ یا نَ ) (پس . ) ۱ - پسوند ساختن قید از صفت : مردانه ، دلیرانه . ۲ - گاه به آخر اسم و صفت ملحق گردد به معنای ذیل : مانند، مثل ، لایق ، متعلق به ، منسوب به ، در حال ، در وقت ، به صفت .

لغت نامه دهخدا

انه . [ اَ ن ِه ْ ] (ع ص ) رجل انه ؛مرد حاسد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


انه . [ اَ هِن ْ ] (ع اِ) ج ِ نَهْی یا نِهْی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به معنی غدیر و شبه آن . (از اقرب الموارد). رجوع به نهی شود.


انه . [ اَن ْه ْ ] (ع مص ) انوه . خمیدن از گرانی . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خمیدن از ثقل و سنگینی . || حسد کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به انوه شود.


انه . [ اِن ْ ن َ هو ] (ع حرف + ضمیر) (از: ان ، از حروف مشبهه + -ه َ، ضمیر مفرد مغایب مذکر) بدرستی که او. بتحقیق که او. (ناظم الاطباء).


انه . [ اِن ِ ] (اِخ ) شاهزاده ٔ تروائی که ویرژیل شاعر بزرگ رومی وی را قهرمان منظومه ٔ خود که انئید نام دارد قرار داده است . وی پسر ونوس و انخیس است . وی هنگام محاصره ٔ تروا و پس از تصرف شهر بدست یونانیها، با یونانیها مردانه جنگید. پس از اسارت بدست یونانیها وی پدرش انخیس را بر دوش گرفت و بهمراهی پسرش ایول یا آسکانی راه فرار پیش گرفت ولی زنش کراوز را گم کرد. پس از رسیدن به ایتالیا در لاتیوم با لاوینی دختر پادشاه لاتینوس ازدواج کرد.


( آنه ) آنه. [ ن َ / ن ِ ] ( هندی ، اِ ) شانزده یک ِ قیراط: الماسی بوزن پنج قیراط و دو آنه. || شانزده یک ِ روپیه.

آنه. [ ن َ / ن ِ ] ( پسوند ) َانه. چون در آخر اسماء ملحق شود دلالت کند بر یکی از معانی ذیل : مانند.مثل. چون. بطور. بگونه ٔ. لائق. درخور. سزاوار. متعلق به. مال. منسوب به. در حال. در وقت. بصفت. هر یک :
مستانه :
اندرین بود که از مستی و از غایت شرم
خواب مستانه در آن لحظه درآورد حشر.
سنائی.
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند.
حافظ.
یک ناله مستانه ز جائی نشنیدیم
ویران شود آن شهر که میخانه ندارد.
؟
مردانه :
چنین داد پاسخ بفرزانگان
بدان نامداران و مردانگان.
فردوسی.
مردانه دوختیم و کس از ما نمی خرد
رو رو زنانه دوز که مردانه میخرند.
؟
شاهانه :
همه موی شاهانه از سر بکند
همی ریخت بر تخت خاک نژند.
فردوسی.
هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی
زآن ساقی هر مستی با ساغر شاهانه.
مولوی.
عاشقانه :
دلت بوصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه تست.
حافظ.
شبانه :
دام جهانست بر تو و خبرت نیست
گاهی مستی و گه خمار شبانه.
ناصرخسرو.
بدانش گرای و در این روز پیری
برون افکن از سر خمار شبانه.
ناصرخسرو.
داری سخن خوب گوش یانه
کامروز نه هشیاری از شبانه ؟
ناصرخسرو.
سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه.
حافظ.
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید.
حافظ.
پیرانه :
پسر را بکشتم به پیرانه سر
بریده پی و بیخ آن نامور.
فردوسی.
نیا چون شنید از نبیره سخُن
یکی پند پیرانه افکند بن.
فردوسی.
پدر چون دور عمرش منقضی گشت
مرا پیرانه پندی داد و بگذشت.
سعدی.
خوشتر از کوی خرابات نباشد جائی
گر به پیرانه سرم دست دهد مأوائی.
حافظ.
ماهیانه :
همان نیز هر ماهیانه دو بار
درم شصت ،گنجی ، بر او برشمار.
فردوسی.

فرهنگ عمید

( آنه ) سکۀ رایج هندوستان، معادل یک شانزدهم روپیه.

دانشنامه عمومی

آنه. آنه (به لاتین: Āne) یک روستا در لتونی است که در شهرداری اوزونیکی واقع شده است آنه ۱٬۷۸۰ نفر جمعیت دارد و ۲ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فهرست شهرهای لتونی

دانشنامه آزاد فارسی

اِنه
رجوع شود به:آینیاس

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی إِنَّهُ: یقیناً او
معنی أَنَّهُ: که او
معنی عَنْهُ: از او
معنی یُعِیدُ: باز می گرداند - بر می گرداند ("إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَیُعِیدُ"یعنی خدای تعالی هم برای اولین بار چیزی را پدید می آورد و هم چیزی را که قبلاً پدید آورده و از بین رفته را دوباره بر می گرداند)
معنی یُبْدِئُ: به وجود می آورد - باعث بوجود آمدن (چیزی) برای اولین بار می گردد - پدید می آورد("إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَیُعِیدُ"یعنی خدای تعالی هم برای اولین بار چیزی را پدید می آورد و هم چیزی را که قبلاً پدید آورده و از بین رفته را دوباره بر می گرداند)
معنی شَهِیدٌ: همیشه شاهد - همیشه گواه - مشاهده شده (صفت مشبهه گاهی به معنای اسم فاعل میآید ، و گاهی به معنای اسم مفعول مثلاً در عبارت "سَنُرِیهِمْ ءَایَاتِنَا فِی ﭐلْئَافَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّیٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ ﭐلْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أ...
معنی أَذَقْنَا: بچشانیم (کلمه ذوق - که فعل اذقنا از آن گرفته شده - به معنای آن است که چیزی را برای اینکه بفهمی چه طعمی دارد در دهان بگذاری . و اگر خدای سبحان درعبارت "وَلَئِنْ أَذَقْنَا ﭐلْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُوسٌ کَفُورٌ...
معنی لُوطٍ: از پیامبران الهی و برادر زاده حضرت ابراهیم علیهم و علی نبینا السلام (لوط (علیهالسلام) رسولی بود از ناحیه خدای تعالی بسوی اهالی سرزمین مؤتفکات که عبارت بودند از شهر سدوم و شهرهای اطراف آن ،که گفته شده چهار شهر بوده : 1 - سدوم 2 - عموره 3 - صوغر 4 - صب...
معنی قَائِمٌ: ایستاده -برپا -پا بر جا- ثابت قدم-قیام کننده (کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیام به معنای ایستادن است ، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارس...
معنی قَوَّامِینَ: بسیار قیام کنندگان - بسیاربر پا دارندگان(کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیام به معنای ایستادن است ، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارسی هم ...
ریشه کلمه:
نهی (۵۶ بار)

گویش مازنی

۱هم اندازه،در مقام قیاس گفته می شود ۲این مقدار – این اندازه ...


مقداری – مقدار کم


( آنه ) /aane/ آه سرد و عمیق
/ene/ اشاره به نزدیک & آنقدر – زیاد & باز – دوباره & از اصوات تعجب & از اصوات که برای ابراز تعجب استعمال شود - این است – اشاره به نزدیک & هم اندازه، در مقام قیاس گفته می شود - این مقدار – این اندازه & مادر بزرگ & مقداری – مقدار کم

اشاره به نزدیک


آنقدر – زیاد


باز – دوباره


از اصوات تعجب


۱از اصوات که برای ابراز تعجب استعمال شود ۲این است – اشاره ...


جدول کلمات

آنه
سکه رایج هند

پیشنهاد کاربران

( آنه ) پسوندی که نشان دهنده ی یک حالت و صفت در انجام کار است. مثل ذلیلانه، ادیبانه، حکیمانه، حکمتانه و . . .

حتما معنی دیگری هم دارد خصوصا که زیاد اسم آنه محمد را شنیده ام هم در اهل سنت و هم شیعیان کشمیر

پدرومادرعزیز یعنی معنی اسم من این قدر بی معنی

مادربزرگ


کلمات دیگر: