کلمه جو
صفحه اصلی

ملایمت


مترادف ملایمت : ارفاق، اعتدال، بردباری، رفق، سازگاری، شکیبایی، صلح جویی، لطف، مدارا، مسالمت، مهربانی، نرمی، نعومت

متضاد ملایمت : تندی، خشونت

فارسی به انگلیسی

mildness, gentleness, softness, moderateness, leniency, blandness, clemency, equability, lambency, lenience, lightness, meekness, placidity, quiet, quietness, smoothness, softheartedness, tameness

mildness, gentleness, softness, moderateness, leniency


blandness, clemency, equability, gentleness, lambency, lenience, leniency, lightness, meekness, mildness, placidity, quiet, quietness, smoothness, softheartedness, softness, tameness


فارسی به عربی

تساهل , دفء , لطافة , هدوء

مترادف و متضاد

calmness (اسم)
سامان، تمکین، ملایمت، روح، ارامش، متانت، خون سردی

amenity (اسم)
ملایمت، نرمی

gentleness (اسم)
ملایمت

leniency (اسم)
ملایمت، نرمی، ارفاق، اسان گیری

mildness (اسم)
ملایمت

moderation (اسم)
ملایمت، اعتدال، میانه روی

softness (اسم)
ملایمت، نرمی

warmth (اسم)
ملایمت، حرارت، گرمی، تعادل گرما

lenity (اسم)
مدارا، ملایمت، نرمی، شفقت، رحم، رقت قلب

quietness (اسم)
ملایمت، ارامش، سکون

ارفاق، اعتدال، بردباری، رفق، سازگاری، شکیبایی، صلح‌جویی، لطف، مدارا، مسالمت، مهربانی، نرمی، نعومت ≠ تندی، خشونت


فرهنگ فارسی

بانرمی رفتارکردن ، سازگاری وخوشخویی
( اسم ) ۱ - موافقت مناسبت سازگاری ۲ - نرمی . توضیح دراصل ملاعمت بهمزه است و برای تبدیل همزه بیائ سبب و مجوزی نیست ( دکترخیام پور نداب ص ۱٠٠ ) چون مصدر مفاعله در تداول فارسی بکسر عین الفعل تلفظ میشود همزه مکسور را بدل بیائ کرده اند.

احساس ثبات و خوشایندی ناشی از شنیدن دو یا چند صدا


فرهنگ معین

(مُ یِ مَ ) [ ع . ملائمة ] (اِمص . ) ۱ - به نرمی رفتار کردن . ۲ - خوشخویی .

لغت نامه دهخدا

ملایمت. [ م ُ ی َ / ی ِ م َ ] ( از ع ، اِمص ) سازواری. ( غیاث ). مأخوذ از تازی ، موافقت و سازواری. ( ناظم الاطباء ). ملائمة. و رجوع به ملائمة شود. || مجازاً به معنی نرمی. ( غیاث ). خوشی و خوبی و نرمی.
- باملایمت ؛ بانرمی و باآهستگی و با درنگ و آرام.
|| مدارا ونزاکت و لطافت و زیبایی و شیرین کاری و ملاطفت و مروت و خوش رویی.
- ملایمت کردن ؛ انسانیت و مردمی کردن و مهربانی نمودن و شیرین زبانی و نرمی کردن.
|| دست آموزی و فرمان برداری و آرامی. ( ناظم الاطباء ). || دو چیز را فراهم آوردن. ( غیاث ).

فرهنگ عمید

با نرمی رفتار کردن، سازگاری و خوش رویی.

فرهنگستان زبان و ادب

{consonance} [موسیقی] احساس ثبات و خوشایندی ناشی از شنیدن دو یا چند صدا

پیشنهاد کاربران

رأفت

نرمش
آرامش

متانت . . . . . ارامش . . . . . خونسردی . . . . . . . نرمی . . . .


کلمات دیگر: