کلمه جو
صفحه اصلی

خوله

فرهنگ فارسی

بنت هذیل از بنی الحارث بقولی از ازواج رسول بود و پیغامبر او را طلاق گفت .

لغت نامه دهخدا

خوله . [ ل ِ ] (ص ) خالی . ضد پر. (ناظم الاطباء). نقیض پر. (از برهان قاطع) :
سیکی ده بخانه وام شده ست
پنج از آن خوله پنج از آن ماله .

سوزنی (ازانجمن آرای ناصری ).



خولة. [ خ َ ل َ ] (اِخ ) بنت جعفربن قیس حنفی . از حی حنفیه بود و زوجه ٔ علی بن ابی طالب علیه السلام . و مادر محمدبن حنفیه پسر علی بن ابی طالب علیه السلام . (یادداشت مؤلف ).


خولة. [ خ َ ل َ ] (اِخ ) بنت منظربن ریان فزاری . زوجه ٔ حسن بن علی علیه السلام و مادر حسن بن حسن بن علی (ع ) است . (یادداشت مؤلف ).


خولة. [ خ َ ل َ ] (اِخ ) بنت هذیل از بنی الحارث . بقولی از ازواج رسول بود و پیغامبر او را طلاق گفت . (یادداشت مؤلف ).


خولة. [ خ َ ل َ ] (ع اِ) آهوی ماده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).


خوله. [ خ َ ل ِ ] ( اِ ) تیردان که سپاهیان از گردن آویزند. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).تیردانی بود که غازیان دارند. ( لغت فرس اسدی ص 465 ). || قندیل. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).

خوله. [ ل ِ ] ( ص ) خالی. ضد پر. ( ناظم الاطباء ). نقیض پر. ( از برهان قاطع ) :
سیکی ده بخانه وام شده ست
پنج از آن خوله پنج از آن ماله.
سوزنی ( ازانجمن آرای ناصری ).

خوله . [ خ َ ل ِ ] (اِ) تیردان که سپاهیان از گردن آویزند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).تیردانی بود که غازیان دارند. (لغت فرس اسدی ص 465). || قندیل . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی خَوَّلَهُ: به او بخشید
معنی یَدْعُواْ: می خوانَد - دعوت می کند - طلب می کند (" کَانَ یَدْعُواْ ":می خواند -طلب می کرد عبارت "ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُواْ إِلَیْهِ مِن قَبْلُ "یعنی وقتی گرفتاریش را خداوند برطرف می کرد آن گرفتاریی که خدا را به سوی آن میخ...
ریشه کلمه:
خول (۸ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

«خول» (بر وزن عمل) به معنای خدمتگزار است.

[ویکی شیعه] خوله (ابهام زدایی). خوله ممکن است به یکی از اشخاص زیر اشاره داشته باشد:

پیشنهاد کاربران

( khowleh ) عرق، خوی، آبی که به هنگام گرما از درون پوست بدن به بیرون میتراود.

یعنی غزال - آهو

خوله Xolā: [اصطلاح صنایع دستی]شاخه ی درخت ( نوعی نقش )


کلمات دیگر: