کلمه جو
صفحه اصلی

سهروردی

فرهنگ فارسی

یحیی بن حبش بن امیرک ملقب بشهابالدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول و شهید و مکنی به ابوالفتوح حکیم معروف و محیی حکمت اشراق ( و.سهرورد ۵۴۹- مقت. ۵۸۷ ه.ق . ). وی حکمت و اصول فقه را نزد مجدالدین جیلی استاد فخر الدین رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سر آمد شد و بقوت ذکا وحدت ذهن و نیک اندیشی بر بسیار ی از امور علمی و اطلاع یافت و چون در بسیاری از موارد خلاف رای قدما گفته و از حکمت ایرانی و اصطلاحات دین زردشتی استفاده کردهمتعصبان او را بالحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند . صلاح الدین ایوبی فرمانروای مصر و شام فرمان داد او را بقتل رسانند و وی در حبس در سن ۳۸ سالگی خفه شد سهروردی آثار متعدد بفارسی و عربی دارد . مهمترین آنها ازین قراردند : منطق التلو یحات کتاب التلویحات کتاب المقاومات کتاب المشارع و المطارحات حکمه الاشراق رساله فی اعتقاد الحکمائ قصه الغربه الغربیه آواز پرجبرئیل رساله العشق لغت مروان صفیر سیمرغ ترجمه رساله الطیر ابن سینا اللمحات الهیا کل النوریه الالواح العمادیه المبدا . المعاد طوارق الانوارالبارقات الالهیه لوامع الانوار روزی با جماعت صوفیان عقل سرخ پرتو نامه . از غالب کتب او نسخ متعدد در دستست و بخش مهمی بطبع رسیده . سهروردی حکمت اشراق را احیائ کرده بکمال رسانید . فلسفه او التقاطی است و در آن آثاری از اصول عقاید حکمای یونان بخصوص افلاطون ونوافلاطونیان و حکمای قدیم ایران ( فهلویان ) و اصول دین زردشت در آن بخوبی نمایان است . این فلسفه بحکمت اشراق معروف است و پس از او شارحان وی ( شهرزوری و قطب الدین شیرازی ) و حکمایی مانند صدرالدین شیرازی و هادی سبزواری عقاید او را دنبال کردند و بتایید و توضیح آن پرداختند . سهروردی در باره مشرب عرفانی خود گوید : بیشتر نظرات من فقط زاده فکر نیست بلکه براثر ریاضت و داهنمایی ذوق حاصل شده است. پس چون از راه برهان بدست نیامده و از راه عیان حاصل شده به تشکیک مشککی از میان نمیرود . طریق من طریقی است که همه سالکان راه حق و امام الحکمه افلاطون پیش گرفته و بیاری ذوق بحل بسیاری از مشکلات توفیق یافته اند . وی قایل به اصالت ماهیت است و وجود را امری اعتباری و عقلی میداند و ماهیت را که اصل است همه عالم از آن تشکیل یافته است چهار قسم ذکر میکند: زیرا یا نور است یا ظلمت و هر یک از این دو یا جوهر است یا عرض. اما نور جوهری شامل نفوس ( یا تعبیر خود او انوار اسفهبدی ) و عقول است و مراتبی دارد که بالاترین آنها نور الانوار است که آنرا باسامی نور مقدس نور محیط نور اعلی نور اعظم و غیره خوانده است . منشا و مبدا همه نورهاست . نورالانوار کامل است و ورای آن هیچ چیز دیگر موجود نیست. بنابراین نور الانوار در واقع همان روشنی بی پایان است که در اوستا بدان اشاره رفته واز آن به اهورمزدا تعبیر شده است . بعبارت دیگر نور الانوار عله العلل مبدا کل و خالق عالم است و همه چیزها از اشراقات او هستند و محتاج بدو . از نورالانوار فقط یک نور مجرد مستقیما پدید آمده است .این نور نخستین را سهررودی نوراقرب و نورعظیم ( بهمن ) خوانده است . از نور اقرب یک فلک - که فلک الافلاک باشد و نور مجرد دوم - حاصل شد و ازین نور نور و فلک دیگر بوجود آمد و بهمین ترتیب تا نور نهم و فلک نهم. فلک نهم - که آخرین فلک است - زمین خاکی را در بر گرفته است و نور مربوط باین فلک در قلب انسان و مغز سر او پرتو افکن شده و ادراک معقولات را برای وی میسر ساخته است . این انوار نه گانه با مصدر ومبدا کل آنها که نورالانوار است همان است که فارابی و ابن سینا عقول عشره خوانده و همه را صادر از فیض الهی دانسته و آخرین آنها را عقل فعال نامیدهاند در نظر سهروردی نور عرضی روشنیهای محسوس است چون نور آفتاب و ستارگان و آتش . ظلمت جوهری عبارتست از اجسام یعنی اشیائی که قابل اشاره و محب اعراضند و شیخ آنها را برزخ نام داده است . ظلمت عرضی چیزهایی هستند که بر اجسام عارض توانند شد چون رنگ و بو و طعم و سبکی و سنگینی و جز آن که شیخ از آنها به لفظ [ هیئت ] نیز تعبیر کرده است . سهروردی در کتاب کلمه التصوف گوید : [ در میان ایرانیان گروهی بودند که بحق رهنمایی میکردند و حکیمانی دانشمند بودند که بمجوس شباهتی نداشتند و بر آن طریق گامزن نبودند و ما حمت نوریه شریفه آنانرا که ذوق افلاطون و کسانی که پیش از او بودند گواه آنست در کتاب موسوم به حکمه الاشراق و مانند آن زنده گردانیدیم و کسی برمن در تدوین مانند آن پیشی نجسته است .] و در حکمه الاشراق نویسد [ ... و برین بنا نهاده شده است قاعده اشراق در نور و ظلمت که طریقه حکمای ایران مانند جاماسب و فرشوشتر و بزرگمهر و حکیمان پیش از او بود] و در کتاب المشارع و المطارحات آورده : [ و اما نور طامس که بمرگ اصغر میکشد : آخرین کسانی که درباره آن درست آگاهی داده اند از گروه یونانیان حکیم بزرگوار افلاطون و از بزرگانی که در آن پژوهش کرده و نامش در تاریخهای بجا مانده هر مس و در پهلویان [ گلشاه ] موسوم به [گیومرث] و همچنین از پیروان او افریدون و کیخسرو باشند . ]
( صفت ) منسوب به سهرورد . اهل سهرورد .
یحیی بن حبس بن امیرک ملقب بشهاب الدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول و شهید و مکنی به ابوالفتوح

لغت نامه دهخدا

سهروردی . [ س ُ رَ وَ ] (اِخ ) یحیی بن حبش بن امیرک . ملقب به شهاب الدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول و شهید، مکنی به ابوالفتوح . رجوع به ابوالفتوح در همین لغت نامه شود.


سهروردی . [ س ُ رَ وَ ] (اِخ )(490 - 563 هَ . ق .) ابوالنجیب ضیاءالدین عبدالقاهربن عبداﷲ. عارف معروف از مریدان احمد غزالی است و مصنفات بسیار بدو نسبت داده اند. (فرهنگ فارسی معین ).


سهروردی . [ س ُ رَ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به سهرورد که شهری است در زنجان و جمعی از علماء از این خاک بظهور آمده اند. (الانساب سمعانی ).


سهروردی. [ س ُ رَ وَ ] ( ص نسبی ) منسوب به سهرورد که شهری است در زنجان و جمعی از علماء از این خاک بظهور آمده اند. ( الانساب سمعانی ).

سهروردی. [ س ُ رَ وَ ] ( اِخ )( 490 - 563 هَ. ق. ) ابوالنجیب ضیاءالدین عبدالقاهربن عبداﷲ. عارف معروف از مریدان احمد غزالی است و مصنفات بسیار بدو نسبت داده اند. ( فرهنگ فارسی معین ).

سهروردی. [ س ُ رَ وَ ] ( اِخ ) ابوحفص عمر. برادرزاده ابوالنجیب عبدالقاهر سهروردی عارف معروف که نسبت تعلیم او به احمد غزالی میرسد. از تألیفات او کتاب «عوارف « »رشف النصائح « »اعلام التقی » و «اعلام الهدی » است. وی مؤسس فرقه سهروردیه و مرشد سعدی و اوحدالدین کرمانی است. ( فرهنگ فارسی معین ).

سهروردی. [ س ُ رَ وَ ] ( اِخ ) یحیی بن حبش بن امیرک. ملقب به شهاب الدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول و شهید، مکنی به ابوالفتوح. رجوع به ابوالفتوح در همین لغت نامه شود.

سهروردی . [ س ُ رَ وَ ] (اِخ ) ابوحفص عمر. برادرزاده ابوالنجیب عبدالقاهر سهروردی عارف معروف که نسبت تعلیم او به احمد غزالی میرسد. از تألیفات او کتاب «عوارف « »رشف النصائح « »اعلام التقی » و «اعلام الهدی » است . وی مؤسس فرقه ٔ سهروردیه و مرشد سعدی و اوحدالدین کرمانی است . (فرهنگ فارسی معین ).


دانشنامه عمومی

اهالی شهر سهرورد زنجان را سهروردی می گویند.
شهاب الدین یحیی سهروردی (فیلسوف بزرگ اشراق ملقب به شیخ اشراق)
شهاب الدین عمر سهروردی (عارف نامدار)
ابوالنجیب سهروردی (فقیه صوفی)
خیابان سهروردی (تهران)

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از اثر آفرینان است
ابوحفص شهاب الدین عمر سهروردی
حکیم، صوفی، فقیه شافعی و محدث. ملقب به شیخ الاسلام. در سهرورد زنجان به دنیا آمد. نسبش به ابوبکر می رسد. وی نزد عمویش ابونجیب سهروردی فقه و وعظ و تصوف آموخت و در بصره با شیخ ابومحمد بن عبد مصاحب بود. وی به بغداد مسافرت کرد و در آنجا سر سلسله ی عرفا شد.
به صحبت عبدالقادر گیلانی رسید. وی پیشوا و موسس سلسله ی عرفانی سهروردیه بود. کمال الدین اسماعیل اصفهانی و سعدی شیرازی از ارادتمندان وی بودند. وی از کسانی مثل هبه اللَّه بن احمد شبلی، ابن بطی، ابوزرعه مقدسی، معمر بن فاخر و یحیی بن ثابت حدیث شنید.
و ابن نقطه، ابن نجار، ظهیرالدین محمود زنجانی و ابواسحاق ابن واسطی از وی روایت نقل کرده اند. وی هر سال به سفر مکه و مدینه می رفت و بیشتر عمرش را به وعظ اشتغال داشت. شهاب الدین با ابن فارض وابن عربی و نجم الدین دایه ملاقات داشته است. وی در بغداد درگذشت و در وردیه این شهر به خاک سپرده شد.
از آثارش: «عوارف المعارف» که در سفر مکه نوشته و اسماعیل بن عبد مومن و ظهیرالدین بزغش آن را به فارسی ترجمه کرده اند؛ «رشف النصایح الایمانیه و کشف الفایح الیونانیه؛ رساله ی «السیر و الطیر»؛ «بهجه الاسرار فی مناقب الغوثیه»؛ «نغبه البیان فی تفسیر القرآن»؛ «جذب القلوب الی مواصله المحبوب»؛ رساله ی «اعلام الهدی و عقیده ارباب التقی»؛ «دیوان» اشعار.

[ویکی فقه] سهروردی (ابهام زدایی). سهروردی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • یحیی بن حبش سهروردی، معروف به «شیخ اشراق»، از برجسته ترین چهره های حکمت اسلامی و فرهنگ ایران زمین• ابوحفص عمر بن محمد سهروردی، شیخ الاسلام ابوحفص عمر بن محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالله بن عمویه بکری، ملقب به سهروردی شافعی
...

پیشنهاد کاربران

شهاب الدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهاب الدین ، شیخ اشراق ، شیخ مقتول و شیخ شهید[۱] ( ۵۴۹ - ۵۸۷ ق / ۱۱۵۴ - ۱۱۹۱ م ) فیلسوف نامدار کرد[۲][۳][۴][۵][۶][۷][۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲] ایرانی است.
محتویات [نمایش]
زندگی [ویرایش]
قابل اعتمادترین منبع برای مطالعه زندگی نامه سهروردی کتاب نزهه الارواح و روضه الافراح است که تاریخ فلسفه ای است و به دستِ یکی از مهم ترین شارحان آثار سهروردی، شمس الدین شهروزی نوشته شده است. اصل عربی این کتاب هنوز در ایران منتشر نشده است.
شهاب الدین سهروردی در سال ۵۴۹ هجری قمری/۱۱۵۵ میلادی در دهکده سهرورد از قیدار زنجان واقع در ایران زاده شد. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود در نزد مجدالدین جیلی استادِ فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و بقوت ذکا، وحدت ذهن و نیک اندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت. [۱۳] سهروردی بعد از آن به اصفهان، که در آن زمان مهم ترین مرکز علمی و فکری در سرتاسر ایران بود، رفت و تحصیلات صوری خود را در محضر ظهیرالدین قاری به نهایت رسانید. در گزارش ها معروف است که یکی از هم درسان وی، فخر الدین رازی، که از بزرگ ترین مخالفان فلسفه بود، چون چندی بعد از آن زمان، و بعد از مرگ سهروردی، نسخه ای از کتاب تلویحات وی را به او دادند آن را بوسید و به یادِ همدرس قدیمش در مراغه اشک ریخت.
سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد. در واقع، در همین دوره بود که سهروردی شیفته راه تصوف گشت و دوره های درازی را به اعتکاف و عبادت و تفکر گذراند. او همچنین سفرهایش را گسترش داد و به آناتولی و شامات رسید، و چنان چه از گزارش ها برمی آید، مناظر شام در سوریه کنونی او را بسیار مجذوب خود نمود. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی ( سردار معروف مسلمانان در جنگ های صلیبی ) دیدار کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد.
اما سخن گفتن های بی پرده و بی احتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن می شد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصا از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.
وفات [ویرایش]
عاقبت به دستاویز آن که وی سخنانی برخلاف اصول دین می گوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت خواسته آن ها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند.
صلاح الدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیون بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تایید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد.
به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در سال ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همان جا از دنیا رفت. وی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت و مزار ایشان در مسجد امام سهرودی شهر حلب می باشد[۱۴]. علت مستقیم وفات وی معلوم نیست. ( البته مشهور آن است که سهروردی به دلیل گرسنگی از دنیا رفت. ) [۱۵]
بزرگداشت [ویرایش]
روز بزرگداشت ایشان به تائید مرکز تقویم موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران ، ۸ مرداد هرسال برابر با ۲۹ ژوئیه می باشد[۱۶] که در این روز همایش ها، بزرگداشتها و یادبودهایی برای ایشان برگزار می شود [۱۷].
خصوصیات اجتماعی [ویرایش]
رفتار سهروردی خالی از غرابت نبوده است چنانکه در عین کناره گیری از خلق و خلوت گزینی، اهل بحث و مناظره و جدل بوده است و شاید اگر این میل در او نبود ناگزیر از افشای سر ربوبیت نمی شد و تعصب قشریان را بر نمی انگیخت و جان خویش بر سر این کار نمی نهاد. 1 سدیدالدین ( معروف به ابن رفیقه ) نگاه مردمان آن زمان نسبت به سهروردی را به زیبایی نقل می کند: « روزی با شیخ شهاب الدین در مسجد جامع میافارقین راه می رفتیم ، او جبه کوتاهِ آسمانی رنگی پوشیده بود و فوطه تابیده ای را به سر بسته بود، یکی از دوستان مرا با او دید. مرا به کناری کشید و گفت : مگر کسی نبود با او راه بروی که با این خربنده حرکت می کنی ! گفتم ساکت باش ، مگر او را نمی شناسی ؟ گفت : نه او را نمی شناسم . گفتم : این عالم وقت و حکیم عصر است ، این جوان پریشان ظاهر شهاب الدین سهروردی است . در موردش گویند که شیخ به مقامات عالیه و نهایت مکاشفه رسیده و صاحب کرامات و خوارق عادات گردیده است. » 2 با اندکی تحقیق در منابع تاریخی، می توان دریافت که شناخت مردمان آن دوره مشابه روایتی بود که نقل گردید. و سهرودی را به ژنده پوشی و حتی بعضی به دیوانگی می خواندند.
فلسفه اشراق [ویرایش]
سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق را بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد. [۱۸] سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب داده اند. او خود فلسفه اش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora consurgens نام نهاده اند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته است. [۱۹]
مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمی داند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریف ترین و بلندمرتبه . . .


کلمات دیگر: