کلمه جو
صفحه اصلی

منضجات

فرهنگ فارسی

جمع منضج

لغت نامه دهخدا

منضجات .[ م ُ ن َض ْ ض َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُنَضَّج . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منضج شود.


منضجات . [ م ُ ض ِ ] (ع ص ، اِ) داروهای منضج . (ناظم الاطباء). ج ِ منضجة، تأنیث منضج . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منضج شود.


منضجات. [ م ُ ض ِ ] ( ع ص ، اِ ) داروهای منضج. ( ناظم الاطباء ). ج ِ منضجة، تأنیث منضج. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به منضج شود.

منضجات.[ م ُ ن َض ْ ض َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مُنَضَّج. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به منضج شود.


کلمات دیگر: