کلمه جو
صفحه اصلی

القام

فرهنگ فارسی

فرو برانیدن . لقمه فرو خورانیدن

لغت نامه دهخدا

القام. [ اِ ] ( ع مص ) فروبرانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). لقمه فروخورانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). لقمه خورانیدن کسی را. تلقیم. ( از اقرب الموارد ). || القام حَجَر؛ خاموش گردانیدن کسی را در گفتگو و مخاصمه. ( از اقرب الموارد ). || دویدن اسب در رفتار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تاختن شتر در رفتن. ( از اقرب الموارد ).


کلمات دیگر: