کلمه جو
صفحه اصلی

الغاب

فرهنگ فارسی

مانده کردن . سخت مانده کردن

لغت نامه دهخدا

الغاب. [اِ ] ( ع مص ) مانده کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مجمل اللغه ) ( مصادر زوزنی ). سخت مانده کردن. ( منتهی الارب )( آنندراج ). سخت عاجز و ناتوان ساختن. ( از اقرب الموارد ). || رنج رسانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || پرِ تباه هیچکاره بر تیر چسبانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پر فاسد را بر تیر چسبانیدن. ( از اقرب الموارد ).


کلمات دیگر: