کلمه جو
صفحه اصلی

حوب

فرهنگ فارسی

گناه هلاکت .

لغت نامه دهخدا

حوب. [ ح َ ] ( ع اِ ) مادر. || پدر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || خواهر. ( منتهی الارب ). اخت. ( اقرب الموارد ). || دختر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گناه. ( منتهی الارب ). اثم. ( از اقرب الموارد ). || اندوه و وحشت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و به این دو معنی اخیر بضم حا نیز آمده است. ( منتهی الارب ). رجوع به حوب شود. || گونه. نوع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || فن. ( اقرب الموارد ). || کوشش. ( منتهی الارب ). جهد. ( اقرب الموارد ). || رنج. ( منتهی الارب ). || حاجت. ( اقرب الموارد ). || درویشی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مسکنت. ( از اقرب الموارد ). || درد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شتر نر. ( منتهی الارب ). || ( اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتر نر را زجر کنند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و بدین معنی آخر این کلمه مبنی بر هر سه حرکت آید. ( منتهی الارب ). || ( مص ) حُوب. حَوبة. حیابة. گناه کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

حوب. [ ح َ وَ ] ( ع اِ ) ای حوبی ؛ والهفاه :
همه آبستن گشتید و همه دیونژاد
این مکافات چنین باشدتان ای حوبی .
منوچهری.

حوب. [ ح ُ وَ ] ( ع اِ ) ج ِ حَوبَة، به معنی پدر و مادر و خواهر و دختر و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به حوبة شود.

حوب. [ ح َ / حو ] ( ع اِ ) گناه. ( ناظم الاطباء ). اثم. ( از اقرب الموارد ) : ولاتأکلوا اءَموالهم الی اموالکم انه کان حوباً کبیراً ( قرآن 2/4 )؛ اَی ذنباً عظیماً. || هلاک.( اقرب الموارد ). هلاکت. || بلاء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || نفس. ( اقرب الموارد ). || بیماری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). معرض. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) گناه کردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

حوب . [ ح َ ] (ع اِ) مادر. || پدر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خواهر. (منتهی الارب ). اخت . (اقرب الموارد). || دختر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گناه . (منتهی الارب ). اثم . (از اقرب الموارد). || اندوه و وحشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و به این دو معنی اخیر بضم حا نیز آمده است . (منتهی الارب ). رجوع به حوب شود. || گونه . نوع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فن . (اقرب الموارد). || کوشش . (منتهی الارب ). جهد. (اقرب الموارد). || رنج . (منتهی الارب ). || حاجت . (اقرب الموارد). || درویشی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مسکنت . (از اقرب الموارد). || درد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شتر نر. (منتهی الارب ). || (اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتر نر را زجر کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و بدین معنی آخر این کلمه مبنی بر هر سه حرکت آید. (منتهی الارب ). || (مص ) حُوب . حَوبة. حیابة. گناه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).


حوب . [ ح َ / حو ] (ع اِ) گناه . (ناظم الاطباء). اثم . (از اقرب الموارد) : ولاتأکلوا اءَموالهم الی اموالکم انه کان حوباً کبیراً (قرآن 2/4)؛ اَی ذنباً عظیماً. || هلاک .(اقرب الموارد). هلاکت . || بلاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نفس . (اقرب الموارد). || بیماری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). معرض . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (مص ) گناه کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


حوب . [ ح َ وَ ] (ع اِ) ای حوبی ؛ والهفاه :
همه آبستن گشتید و همه دیونژاد
این مکافات چنین باشدتان ای حوبی .

منوچهری .



حوب . [ ح ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ حَوبَة، به معنی پدر و مادر و خواهر و دختر و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به حوبة شود.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
گناه. اموال یتامی را با اموال خود با هم نخورید که گناه بزرگی است در نهج البلاغه خطبه 212 هست: «وَاسْتَفْتَحَ التَّوْبَةَ وَ اَماطَ الْحَوْبَةِ» باب توبه را باز کرد و گناه را از خود کنار نمود. نا گفته نماند حوب به فتح اوّل و ضمّ آن هر دو به معنی گناه آمده است (اقرب). ابن اثیر گوید حوب به معنی حاجت آمده در دعا هست: «اِلَیْکَ اَرْفَعُ حَوْبَتی یَغْنی حاجَتی» ولی ممکن است این نیز به معنی گناه باشد یعنی گناه خود را به سوی تو میاورم تا به بخشائی و نیز گوید: ابو ایّوب خواست زن خود را اطلاق دهد حضرت فرمود «اِنَّ طَلاقَ اُمِّ اَیُّوبَ لَحَوْبٌ» یعنی طلاق مادر ایّوب گناه است . این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است .


کلمات دیگر: