کلمه جو
صفحه اصلی

حمیل

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد

لغت نامه دهخدا

حمیل . [ ح َ ] (ع ص ) برداشته شده بسر و به پشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). محمول . (اقرب الموارد). || پسرخوانده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دعی . (اقرب الموارد). || بیگانه و غریب . || شراک نعل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ضامن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کفیل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بچه در شکم مادر هنگامی که ملک اهل شرک گیرند. (اقرب الموارد). || بچه در شکم زن که از ملک اهل شرک اسیر آید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خس وخاشاک بر سر آب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، حمائل . || پژمرده ٔ سیاه از ثمام و وشیج . (منتهی الارب ). الذایل الاسود من الثمام و الوشیج . (اقرب الموارد). || شکم آبراهه که هیچ نمیرویاند. (منتهی الارب ). بطن مسیل که چیزی نمیرویاند. (اقرب الموارد). || بچه ٔ افتاده در کوی که مردم آن را برداشته پرورش کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || برده که از شهر بشهر برند بفروختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شی ٔ محمول از شهری بشهری . (اقرب الموارد).


حمیل . [ ح ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. ناحیه ای است واقع در دشت و سردسیر است . دارای 377 تن سکنه . از رودخانه ٔ شیان و راوند مشروب میشود. محصولاتش غلات ، حبوبات ، چغندرقند و لبنیات . اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است . در تابستان از طریق پلنگ گرد اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


حمیل. [ ح َ ] ( ع ص ) برداشته شده بسر و به پشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). محمول. ( اقرب الموارد ). || پسرخوانده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || دعی. ( اقرب الموارد ). || بیگانه و غریب. || شراک نعل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ضامن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). کفیل. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). بچه در شکم مادر هنگامی که ملک اهل شرک گیرند. ( اقرب الموارد ). || بچه در شکم زن که از ملک اهل شرک اسیر آید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خس وخاشاک بر سر آب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، حمائل. || پژمرده سیاه از ثمام و وشیج. ( منتهی الارب ). الذایل الاسود من الثمام و الوشیج. ( اقرب الموارد ). || شکم آبراهه که هیچ نمیرویاند. ( منتهی الارب ). بطن مسیل که چیزی نمیرویاند. ( اقرب الموارد ). || بچه افتاده در کوی که مردم آن را برداشته پرورش کنند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || برده که از شهر بشهر برند بفروختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || شی محمول از شهری بشهری. ( اقرب الموارد ).

حمیل. [ ح ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. ناحیه ای است واقع در دشت و سردسیر است. دارای 377 تن سکنه. از رودخانه شیان و راوند مشروب میشود. محصولاتش غلات ، حبوبات ، چغندرقند و لبنیات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. در تابستان از طریق پلنگ گرد اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

دانشنامه عمومی

حُمَیل یکی از شهرهای استان کرمانشاه در غرب ایران است.
بختیاری، سعید (۱۳۸۳ خورشیدی)، اطلس گیتاشناسی استان های ایران، تهران: مؤسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی، شابک شابک: &#۸۲۰۶;ISBN ۹۶۴-۳۴۲-۱۶۵-۱&#۸۲۰۷; مقدار |شابک= را بررسی کنید: invalid character (کمک) تاریخ وارد شده در |سال= را بررسی کنید (کمک)
این شهر مرکز بخش حمیل شهرستان اسلام آباد غرب است. شایان ذکر است که جمعیتی از مردمان این منطقه از ایل کلهر می باشند. زبان مردم حمیل کردی کلهری است.اما در گذشته به زبان لکی یا گوران تکلم می کرده اند آل حسنویه یکی از خاندانهای حکوتگر کرد طبق شرفنامه بدلیسی گوران بوده اند که در حمله آل بویه دیلمی در قرن چهارم به قلمرو آل حسنویه همدان و کرمانشاه به ارومیه و شمال عراق کوچانده شده اند از روستاهای اطراف می توان پلنگرد توه سرخک اولیا و سفلی سراب میله سر قوچمی نامدار نام برد و در نزدیکی آن بقعه مبارک امام زاده حسن قرار دارد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حمیل‏،عنوان اسیری است که از سرزمین کفر گرفته شده است
حمیل ، به کافر به اسارت گرفته شده از سرزمین شرک گفته می شوداین عنوان تعریف های دیگری نیز داردو لذا به کودککافر یا به گرفته شده از سرزمین کفر یا به تحمل کننده غرامت دیگری نیز گفته می شود.
حمیل در کلمات گروهی از فقها در معنای نخست به کار رفته است.
برخی نیز آن را به معنای دوم- که اخص ازمعنای اوّل است- تعریف کرده‏اند.
کاربرد حمیل در فقه
از آن در هر دو کاربرد یاد شده به مناسبت در باب جهاد و ارث سخن گفته‏اند.
کفّاری که از سرزمین شرک به اسارت گرفته شده‏اند. در صورت ادعای خویشاوندی بعضی نسبت به بعض دیگر- که سبب ارث بری از یکدیگر می‏شود، مانند برادری- ادعای آنان بدون بینه پذیرفته می‏شود؛ در نتیجه از همدیگر ارث می‏برند. همچنین است حکم زنی که از سرزمینشرک به اسیری گرفته شده و همراه وی کودکی است که مدعی فرزندی او است. حکم یاد شده در موارد مشابه دیگر نیز جاری است.



کلمات دیگر: