کلمه جو
صفحه اصلی

مرکبه

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مرکب : اجزائ مرکب. یک شئ جمع : مرکبات .

لغت نامه دهخدا

مرکبة. [ م ُ رَک ْ ک ِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث مرکب . مرکبه . ج ، مرکبات . رجوع به مرکب شود.


( مرکبة ) مرکبة. [ م ُ رَک ْ ک ِ ب َ ] ( ع ص ) تأنیث مرکب. مرکبه. ج ، مرکبات. رجوع به مرکب شود.
مرکبه. [ م ُ رَک ْ ک َ ب َ ] ( از عربی ص ، اِ ) رجوع به مرکب و مرکبة و مرکبات شود.
- اعضای مرکبه ؛ اعضای آلیه. رجوع به «اعضاء» و «آلیه » شود.
- حمی مرکبة ؛ تبی که سبب آن دو خلط باشد یا بیشتر. ( بحر الجواهر ).
- قضیه مرکبه ؛ عبارت از قضیه موجبه ای است که معنای آن مرکب از دو قضیه باشد یکی موجبه و دیگری سالبه. مثال : کل انسان ضاحک لا دائماً، زیرا لادوام اشارت به قضیه دیگر است که سالبه است. قضایای مرکبه هفت اند: شرطیه خاصه ، عرفیه خاصه ، وقتیه ، منتشره ، وجودیه لاضروریه ، ممکنه خاصه ، وجودیه لادائمه. ( فرهنگ علوم عقلی از دستور العلماء ).

مرکبه . [ م ُ رَک ْ ک َ ب َ ] (از عربی ص ، اِ) رجوع به مرکب و مرکبة و مرکبات شود.
- اعضای مرکبه ؛ اعضای آلیه . رجوع به «اعضاء» و «آلیه » شود.
- حمی مرکبة ؛ تبی که سبب آن دو خلط باشد یا بیشتر. (بحر الجواهر).
- قضیه ٔ مرکبه ؛ عبارت از قضیه ٔ موجبه ای است که معنای آن مرکب از دو قضیه باشد یکی موجبه و دیگری سالبه . مثال : کل انسان ضاحک لا دائماً، زیرا لادوام اشارت به قضیه ٔ دیگر است که سالبه است . قضایای مرکبه هفت اند: شرطیه ٔ خاصه ، عرفیه ٔ خاصه ، وقتیه ، منتشره ، وجودیه لاضروریه ، ممکنه ٔ خاصه ، وجودیه ٔ لادائمه . (فرهنگ علوم عقلی از دستور العلماء).



کلمات دیگر: