سر نیزه یا نیزه خرد
مزجل
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مزجل . [ م َ ج َ ] (ع اِ) آنجا که کبوتر برون هلد کفترباز. (مهذب الاسماء).
مزجل . [ م ِ ج َ ] (ع اِ) سرنیزه یا نیزه ٔ خرد. (منتهی الارب )(آنندراج ). سرنیزه و نیزه ٔ کوتاه . (ناظم الاطباء).
مزجل. [ م َ ج َ ] ( ع اِ ) آنجا که کبوتر برون هلد کفترباز. ( مهذب الاسماء ).
مزجل. [ م ِ ج َ ] ( ع اِ ) سرنیزه یا نیزه خرد. ( منتهی الارب )( آنندراج ). سرنیزه و نیزه کوتاه. ( ناظم الاطباء ).
مزجل. [ م ِ ج َ ] ( ع اِ ) سرنیزه یا نیزه خرد. ( منتهی الارب )( آنندراج ). سرنیزه و نیزه کوتاه. ( ناظم الاطباء ).
کلمات دیگر: