کلمه جو
صفحه اصلی

مریش

فرهنگ فارسی

تیر پر نهاده

لغت نامه دهخدا

مریش. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) تیر پَر نهاده. ( منتهی الارب ). تیر که برآن پرنهاده باشند تا چون پرنده آن را به هوا برد. ( از اقرب الموارد ). || ما له أقَذﱡ ولا مریش ؛ یعنی او را نه چیزی و نه مالی و نه قومی است. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به مُرَیَّش شود.

مریش. [ م ُ رَی ْ ی َ ] ( ع ص ،اِ ) نعت مفعولی از مصدر ترییش. رجوع به ترییش شود. || تیر پَر نهاده. ( منتهی الارب ). تیر که بر آن پر نهند تا چون پرنده آن را به هوا برد. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مَریش شود. || شتر بسیارپشم و کم گوشت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || چادر منقش. ( منتهی الارب ). برد موشّی بصورت پر. ( از اقرب الموارد ). || مرد سست پشت و صلب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || هوده و هودج اصلاح یافته از دوال و مانند آن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شخصی که سلطان او را «ریشه » و پَر بدهد تا به علامت شرف و افتخار آن را بر سر نهد. ( از اقرب الموارد ).

مریش . [ م َ ] (ع ص ، اِ) تیر پَر نهاده . (منتهی الارب ). تیر که برآن پرنهاده باشند تا چون پرنده آن را به هوا برد. (از اقرب الموارد). || ما له أقَذﱡ ولا مریش ؛ یعنی او را نه چیزی و نه مالی و نه قومی است . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به مُرَیَّش شود.


مریش . [ م ُ رَی ْ ی َ ] (ع ص ،اِ) نعت مفعولی از مصدر ترییش . رجوع به ترییش شود. || تیر پَر نهاده . (منتهی الارب ). تیر که بر آن پر نهند تا چون پرنده آن را به هوا برد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مَریش شود. || شتر بسیارپشم و کم گوشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چادر منقش . (منتهی الارب ). برد موشّی بصورت پر. (از اقرب الموارد). || مرد سست پشت و صلب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هوده و هودج اصلاح یافته از دوال و مانند آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شخصی که سلطان او را «ریشه » و پَر بدهد تا به علامت شرف و افتخار آن را بر سر نهد. (از اقرب الموارد).


دانشنامه عمومی

مپاش



کلمات دیگر: