منوچهری
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
ابوالنجم احمد بن قوص بن احمد دامغانی شاعر نیمه اول قرن پنجم هجری ( ف. ۴۳۲ ه. ق . ) . تخلص وی بسبب انتساب او به منوچهر بن قابوس بن و شمگیر زیاریست و ظاهرا در آغاز کار بدربار او منسوب بوده است . منوچهری بر ادب عربی و اشعار شاعران عرب و بر احوال و آثار شاعران پارسی احاطه داشت و نیز بر علوم دینی و ادبی واقف بود . سلطان مسعود غزنوی که در ۴۲۶ ه.ق . از نیشابور بگرگان و مازندران لشکر کشید منوچهری را در مازندران از ری بخدمت خود خواند و او پیاده از ری بخدمت شاه در مازندران رسید و در دربار غزنوی چندان منزلت یافت که محسود اقران قرار گرفت . به اضهار علم و فضل در شعر اصرار داشت و از این رو نام بسیاری از شاعران پارسی و تازی را در اشعار خود آورده و لغات و اصطلاحات مهجور عربی را استعمال کرده است . اما هیچیک از اینها از جذابیت شعر او نکاسته است . تشبیهات وی بدیع و زیباست . وی ظاهرا مبتکر [ مسمط ] است . دیوان او مکرر بطبع رسیده است و قریب سه هزار بیت دارد .
لغت نامه دهخدا
منوچهری. [ م َ چ ِ ] ( اِخ ) ابوالنجم احمدبن قوص بن احمد منوچهر دامغانی ، از جمله شعرای طراز اول ایران در نیمه اول قرن پنجم هجری قمری است. اسم و نسب او چنانکه در بیت ذیل آورده همان است که گفته ایم.
بر هر کسی لطف کند و بیشتر لطف
بر احمدبن قوص احمد کند همی.
دولتشاه مولد او را بلخ دانسته لیکن او خود به مولد خویش اشاره صریح دارد آنجا که گفته است :
سوی تاج عمرانیان هم برینسان
بیامدمنوچهری دامغانی.
ولادت او ظاهراً قرن چهارم یا سالهای نخستین قرن پنجم هجری قمری اتفاق افتاده است زیرا او در اشعاری که به عهد سلطنت تخلص منوچهری به سبب انتساب شاعر است به فلک المعالی منوچهربن شمس المعالی قابوس بن وشمگیربن زیار دیلمی که از سال 403 تا سال 423 در گرگان و طبرستان سلطنت میکرده و منوچهری ظاهراً در آغاز کار در دربار او به سر می برده است.لیکن در حق این پادشاه قصیده ای در دیوان او نیست. دولتشاه در تذکرةالشعرا و هدایت در مجمعالفصحا به نقل از میرمحمدتقی کاشانی در خلاصةالافکار نوشته اند که منوچهری شاگرد ابوالفرج سگزی ، شاعر معروف اواخر قرن چهارم هجری قمری مداح ابوعلی سیمجور بوده است. ابوالفرج را استاد عنصری هم دانسته اند. قبول قول تذکره نویسان در شاگردی عنصری در خدمت ابوالفرج چندان مشکل به نظر نمی آید لیکن در تعلیم منوچهری نزد ابوالفرج سگزی تردید بسیار است. عوفی این بیت از منوچهری را:
قیصر شرابدار تو چیپال پاسبان
بیغو، رکابدار تو فغفور پرده دار.
در مدح یمین الدوله محمود دانسته است و هدایت هم نوشته است که «به خدمت محمدبن محمود مشغول بوده ، گویند در مجلس او منصب ترخانی داشته یعنی در هر وقت بی رخصت سرزده توانستی رفتن او را منعی نبود». لیکن چون خواهیم دیدکه ورود منوچهری در دربار غزنویان بعد از حدود سال 421 بوده است طبعاً بطلان سخنان مذکور آشکار میشود. از اوایل حال منوچهری اطلاعی در دست نیست جز آنکه عوفی نوشته در ایام کودکی چنان ذکی بود که هر نوع که از او در شعر امتحان کردندی بدیهه بگفتی و خاطر او به مؤاتات آن مسامحه کردی. همین حدت ذهن و ذکاء بسیار او را در عنفوان شباب به آموختن ادب عربی و حفظ اشعارشعرای بزرگ تازی گوی و احاطه بر احوال و آثار شاعران پارسی و تازی و اطلاع از علوم ادبی و دینی و طب کمک کرد و او خود به علومی که در آنها تبحر داشت اشاره صریح دارد:
من بدانم علم طب و علم دین و علم نحو
بر هر کسی لطف کند و بیشتر لطف
بر احمدبن قوص احمد کند همی.
دولتشاه مولد او را بلخ دانسته لیکن او خود به مولد خویش اشاره صریح دارد آنجا که گفته است :
سوی تاج عمرانیان هم برینسان
بیامدمنوچهری دامغانی.
ولادت او ظاهراً قرن چهارم یا سالهای نخستین قرن پنجم هجری قمری اتفاق افتاده است زیرا او در اشعاری که به عهد سلطنت تخلص منوچهری به سبب انتساب شاعر است به فلک المعالی منوچهربن شمس المعالی قابوس بن وشمگیربن زیار دیلمی که از سال 403 تا سال 423 در گرگان و طبرستان سلطنت میکرده و منوچهری ظاهراً در آغاز کار در دربار او به سر می برده است.لیکن در حق این پادشاه قصیده ای در دیوان او نیست. دولتشاه در تذکرةالشعرا و هدایت در مجمعالفصحا به نقل از میرمحمدتقی کاشانی در خلاصةالافکار نوشته اند که منوچهری شاگرد ابوالفرج سگزی ، شاعر معروف اواخر قرن چهارم هجری قمری مداح ابوعلی سیمجور بوده است. ابوالفرج را استاد عنصری هم دانسته اند. قبول قول تذکره نویسان در شاگردی عنصری در خدمت ابوالفرج چندان مشکل به نظر نمی آید لیکن در تعلیم منوچهری نزد ابوالفرج سگزی تردید بسیار است. عوفی این بیت از منوچهری را:
قیصر شرابدار تو چیپال پاسبان
بیغو، رکابدار تو فغفور پرده دار.
در مدح یمین الدوله محمود دانسته است و هدایت هم نوشته است که «به خدمت محمدبن محمود مشغول بوده ، گویند در مجلس او منصب ترخانی داشته یعنی در هر وقت بی رخصت سرزده توانستی رفتن او را منعی نبود». لیکن چون خواهیم دیدکه ورود منوچهری در دربار غزنویان بعد از حدود سال 421 بوده است طبعاً بطلان سخنان مذکور آشکار میشود. از اوایل حال منوچهری اطلاعی در دست نیست جز آنکه عوفی نوشته در ایام کودکی چنان ذکی بود که هر نوع که از او در شعر امتحان کردندی بدیهه بگفتی و خاطر او به مؤاتات آن مسامحه کردی. همین حدت ذهن و ذکاء بسیار او را در عنفوان شباب به آموختن ادب عربی و حفظ اشعارشعرای بزرگ تازی گوی و احاطه بر احوال و آثار شاعران پارسی و تازی و اطلاع از علوم ادبی و دینی و طب کمک کرد و او خود به علومی که در آنها تبحر داشت اشاره صریح دارد:
من بدانم علم طب و علم دین و علم نحو
منوچهری . [ م َ چ ِ ] (اِخ ) در جغرافیای سیاسی کیهان دو طایفه از ایلات کرد بدین نام آمده است : 1 -با تعداد 100 خانوار که مسکن آنان چهر چمچال و زهاب است و مذهب تشیع دارند. 2 - با تعداد 50 خانوار که در جوانرود و زهاب سکونت دارند و جزو طایفه ٔ قبادی هستند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 60 و 62 شود.
منوچهری . [ م َ چ ِ ] (اِخ ) ابوالنجم احمدبن قوص بن احمد منوچهر دامغانی ، از جمله شعرای طراز اول ایران در نیمه ٔ اول قرن پنجم هجری قمری است . اسم و نسب او چنانکه در بیت ذیل آورده همان است که گفته ایم .
بر هر کسی لطف کند و بیشتر لطف
بر احمدبن قوص احمد کند همی .
دولتشاه مولد او را بلخ دانسته لیکن او خود به مولد خویش اشاره ٔ صریح دارد آنجا که گفته است :
سوی تاج عمرانیان هم برینسان
بیامدمنوچهری دامغانی .
ولادت او ظاهراً قرن چهارم یا سالهای نخستین قرن پنجم هجری قمری اتفاق افتاده است زیرا او در اشعاری که به عهد سلطنت تخلص منوچهری به سبب انتساب شاعر است به فلک المعالی منوچهربن شمس المعالی قابوس بن وشمگیربن زیار دیلمی که از سال 403 تا سال 423 در گرگان و طبرستان سلطنت میکرده و منوچهری ظاهراً در آغاز کار در دربار او به سر می برده است .لیکن در حق این پادشاه قصیده ای در دیوان او نیست . دولتشاه در تذکرةالشعرا و هدایت در مجمعالفصحا به نقل از میرمحمدتقی کاشانی در خلاصةالافکار نوشته اند که منوچهری شاگرد ابوالفرج سگزی ، شاعر معروف اواخر قرن چهارم هجری قمری مداح ابوعلی سیمجور بوده است . ابوالفرج را استاد عنصری هم دانسته اند. قبول قول تذکره نویسان در شاگردی عنصری در خدمت ابوالفرج چندان مشکل به نظر نمی آید لیکن در تعلیم منوچهری نزد ابوالفرج سگزی تردید بسیار است . عوفی این بیت از منوچهری را:
قیصر شرابدار تو چیپال پاسبان
بیغو، رکابدار تو فغفور پرده دار.
در مدح یمین الدوله محمود دانسته است و هدایت هم نوشته است که «به خدمت محمدبن محمود مشغول بوده ، گویند در مجلس او منصب ترخانی داشته یعنی در هر وقت بی رخصت سرزده توانستی رفتن او را منعی نبود». لیکن چون خواهیم دیدکه ورود منوچهری در دربار غزنویان بعد از حدود سال 421 بوده است طبعاً بطلان سخنان مذکور آشکار میشود. از اوایل حال منوچهری اطلاعی در دست نیست جز آنکه عوفی نوشته در ایام کودکی چنان ذکی بود که هر نوع که از او در شعر امتحان کردندی بدیهه بگفتی و خاطر او به مؤاتات آن مسامحه کردی . همین حدت ذهن و ذکاء بسیار او را در عنفوان شباب به آموختن ادب عربی و حفظ اشعارشعرای بزرگ تازی گوی و احاطه بر احوال و آثار شاعران پارسی و تازی و اطلاع از علوم ادبی و دینی و طب کمک کرد و او خود به علومی که در آنها تبحر داشت اشاره ٔ صریح دارد:
من بدانم علم طب و علم دین و علم نحو
تو ندانی دال و ذال و راء و زاء و سین شین .
و علاوه بر آن استفاده از اصطلاحات علم نجوم و طب و استقبال و تضمین اشعار شعرای عربی زبان و ذکر اسامی شاعران مشهور پیش از خود همه دلیل وسعت اطلاعات این شاعر بزرگ است . منوچهری به کثرت محفوظات خود از اشعار عربی در این بیت اشاره کرده است :
من بسی دیوان شعر تازیان دارم ز بر
تو ندانی خواند الاهبی بصحنک فاصبحین .
از کیفیت ارتباط منوچهری با دربار غزنوی اطلاع صریح در دست نیست و گویا این ارتباط اندکی بعد از حدود سال 421 صورت گرفته باشد زیرا منوچهری پیش از آنکه در سال 426 در ساری به خدمت مسعودبن محمود رسد در ری به سر میبرده است و معلوم نیست که پیش از این تاریخ مسعود را ملاقات کرده باشد ولی این مانع آن نیست که پس از ورود به ری با دربار مسعود ارتباطی داشته بوده باشد. از جمله ٔ قدیمترین قصاید او که بعد از ورود به ری سروده یکی قصیده ای است به مطلع:
بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای
سنبلش چون پر طوطی روی چون فر همای .
که در مدح خواجه طاهر دبیر سروده است و چون خواجه طاهر دبیر در جمادی الاَّخر سال 424 هَ . ق . از کدخدایی عراق معزول و بوسهل حمدونی (حمدوی ) به جای او گماشته شد پس ناگزیر منوچهری قصیده ٔ خود را در مدح او پیش از این تاریخ گفته است . در سال 426 مسعود به قصد گرگان و مازندران از نیشابور بدانجانب لشکر کشید و منوچهری را در مازندران از ری به خدمت خود خواند و او که ظاهراً تا این هنگام بوسیله ٔ امرای دولت غزنوی در ری با درگاه مسعود ارتباطی یافته بود پیاده از ری به مازندران رفت و به خدمت پادشاه غزنوی رسید و به قول خود از فراق سلطان رست :
از همه شاهان چنین لشکر که آورد و که برد
از عراق اندر خراسان وز خراسان در عراق
همچنان باز از خراسان آمدی بر پشت پیل
کاحمد مرسل به سوی جنت آید بر براق
ای فراق تو دل ما بندگان را سوخته
صد هزاران شکر ایزد را که رستیم از فراق
ونیز:
خواست از ری خسرو ایران مرا بر شست میل
خود ز تو هرگز نیندیشید در چندین سنین .
و نیز:
دانی که من مقیمم بردرگه شهنشه
تا بازگشت سلطان از لاله زار ساری
این دشتها بریدم وین کوهها پیاده
دو پای با جراحت دو دیده گشته تاری
بامید آنکه روزی خواند ملک به پیشم
بختم شود مساعد روزم شود بهاری
اکنونکه شاه شاهان بر بنده کرده رحمت
کوشی که رحمت شه از بنده درگذاری .
منوچهری بر اثر جوانی و جودت ذهن و شیرینی زبان در خدمت مسعود دستگاهی داشت و از این روی محسود اقران بود و در قصیده ای به مطلع:
حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین
داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین
قصاید و مسمطاتی که از منوچهری در دست است بیشتر در مدح مسعودبن محمود است لیکن علاوه بر سلطان غزنوی چند تن از رجال درگاه او را نیز ستوده است و از آن جمله اند: ابوالقاسم حسن عنصری که منوچهری قصیده ٔ معروف خود را به مطلع ذیل :
ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن
جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن .
در مدح او سروده و او را در آن قصیده استاد خود خوانده است . علی بن عبیداﷲ صادق ، معروف به علی دایه سپهسالار سلطان مسعود که قصیده ٔ معروف منوچهری به مطلع:
شبی گیسوفروهشته به دامن
پلاسین معجر و قیرینه گرزن .
در مدح او از امهات قصائد فارسی است . منوچهری بر اثر کثرت اطلاع ازشعر و ادب عربی بعضی از قصائد معروف شاعران تازیگوی را استقبال کرده و گاه به اشاراتی از مطالع آنگونه قصاید در اشعار خویش مبادرت نموده است ، مثلاً قصیده ٔ:
جهانا چه بی مهر و بدخو جهانی
چو آشفته بازار بازارگانی .
استقبال است از قصیده ٔ ابوالشیص محمد از شعرای اوایل عهد عباسی که به سال 196 هَ . ق . درگذشت و منوچهری خود گفته است :
بر آن وزن این شعرگفتم که گفته ست
ابوالشیص اعرابی باستانی
ساقبل و اللیل ملقی الجران
غراب ینوح علی غصن بان .
و قصیده ٔ زیبایی که در وصف سپیده دم گفته به مطلع:
چو از زلف شب باز شد تابها
فرومرد قندیل محرابها.
بر وزن یکی از قصاید اعشی بن قیس باهلی است که منوچهری دو بیت آن را در قصیده تضمین کرده است :
ابر زیر وبم شعر اعشی قیس
زننده همی زد به مضرابها
و کأس شربت علی لذة
و اخری تداویت منها بهار.
و قصیده ٔ:
فغان از این غراب بین ووای او
که در نوا فگندمان نوای او.
منوچهری در استعمال بعضی از کلمات و ترکیبات بی پرواست و علاوه بر این در بعضی قصائدش الفاظ بر معانی غلبه دارد اما امری که در اشعار او بیشتر باید مورد دقت قرار گیرد توجه اوست به تشبیهات بدیع چنانکه شاعر همواره خواسته است مطالب خود را از طریق تشبیهات محسوس و گاه عقلی و خیالی زیبا بیان کند. مطلب دیگری که باید در اشعار منوچهری مورد توجه باشد تکرار بعضی از مضامین است خاصه مضامینی که شاعر برای خمریات خود پیدا کرده و در بعضی از قصاید و همه ٔ مسمطات خویش به کار برده است . ظاهراًمسمط از مبدعات منوچهری است زیرا پیش از او در اشعار فارسی اثری از آن نمی یابیم و نیز تسمیط در شعر با نوع خاصی که منوچهری به نام مسمط ایجاد کرده متفاوت است . از میان شاعران بعد از منوچهری لامعی گرگانی کاراو را در سرودن مسمط دنبال کرد. دیگر از مطالبی که باید در اشعار منوچهری مورد توجه باشد تأثیر اوست از افکار شاعران عرب مانند عبور از بوادی و وصف شتر وندبه بر اطلال و دمن و ذکر عرایس شعر عربی و اسامی اماکن مذکور در قصاید شعرای جاهلی و نظایر این امور. استعمال کلمات عربی زائد از حد حاجت که غالباً برای فارسی زبانان عصر شاعر و بعد از او مهجور بود از خصایص مهم شعر منوچهری است . این شاعر حد و قیدی در این کار نمیشناخت و از این روی در برخی از قصاید او کار استعمال تازی به افراط کشیده است ، مانند این قصیده :
غرابا مزن بیشتر زین نعیقا
که مهجور کردی مرا از عشیقا
نعیق تو بسیار و ما را عشیقی
نباید به یک دوست چندین نعیقا
ایا رسم اطلال معشوق وافی
شدی زیر سنگ زمانه سحیقا
عنیزه برفت از تو و کرد منزل
به مقراط و سقطاللوی و عقیقا
ایا لهف نفسی که این عشق با من
چنین خانگی گشت و چونین عتیقا
ز خواب هوی گشت بیدار هر کس
نخواهم شدن من ز خوابش مفیقا
بدان شب که معشوق من مرتحل شد
دلی داشتم ناصبورو قلیقا.
وفات منوچهری را هدایت به سال 432 نوشته است . در اشعار او تا حوادث سال 430 و 431 اشاراتی دیده میشود ولی از آن پس اثری از وقایع تاریخی در دیوان او مشهود نیست و بنابراین قول هدایت مقبول به نظر میرسد. از اشعار اوست :
الا یا خیمگی خیمه فروهل
که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل
تبیره زن بزد طبل نخستین
شتربانان فروبندند محمل
نمازشام نزدیک است و امشب
مه و خورشید را بینم مقابل
ولیکن ماه دارد قصد بالا
فروشد آفتاب از کوه بابل
چنان دو کفه ٔ سیمین ترازو
که این کفه شود زآن کفه مایل
ندانستم من ای سیمین صنوبر
که گردد روز چونین زود زایل
من و تو غافلیم و ماه و خورشید
بر این گردون گردان نیست غافل
نگارین منا برگرد و مگری
که کار عاشقان را نیست حاصل .
بر هر کسی لطف کند و بیشتر لطف
بر احمدبن قوص احمد کند همی .
دولتشاه مولد او را بلخ دانسته لیکن او خود به مولد خویش اشاره ٔ صریح دارد آنجا که گفته است :
سوی تاج عمرانیان هم برینسان
بیامدمنوچهری دامغانی .
ولادت او ظاهراً قرن چهارم یا سالهای نخستین قرن پنجم هجری قمری اتفاق افتاده است زیرا او در اشعاری که به عهد سلطنت تخلص منوچهری به سبب انتساب شاعر است به فلک المعالی منوچهربن شمس المعالی قابوس بن وشمگیربن زیار دیلمی که از سال 403 تا سال 423 در گرگان و طبرستان سلطنت میکرده و منوچهری ظاهراً در آغاز کار در دربار او به سر می برده است .لیکن در حق این پادشاه قصیده ای در دیوان او نیست . دولتشاه در تذکرةالشعرا و هدایت در مجمعالفصحا به نقل از میرمحمدتقی کاشانی در خلاصةالافکار نوشته اند که منوچهری شاگرد ابوالفرج سگزی ، شاعر معروف اواخر قرن چهارم هجری قمری مداح ابوعلی سیمجور بوده است . ابوالفرج را استاد عنصری هم دانسته اند. قبول قول تذکره نویسان در شاگردی عنصری در خدمت ابوالفرج چندان مشکل به نظر نمی آید لیکن در تعلیم منوچهری نزد ابوالفرج سگزی تردید بسیار است . عوفی این بیت از منوچهری را:
قیصر شرابدار تو چیپال پاسبان
بیغو، رکابدار تو فغفور پرده دار.
در مدح یمین الدوله محمود دانسته است و هدایت هم نوشته است که «به خدمت محمدبن محمود مشغول بوده ، گویند در مجلس او منصب ترخانی داشته یعنی در هر وقت بی رخصت سرزده توانستی رفتن او را منعی نبود». لیکن چون خواهیم دیدکه ورود منوچهری در دربار غزنویان بعد از حدود سال 421 بوده است طبعاً بطلان سخنان مذکور آشکار میشود. از اوایل حال منوچهری اطلاعی در دست نیست جز آنکه عوفی نوشته در ایام کودکی چنان ذکی بود که هر نوع که از او در شعر امتحان کردندی بدیهه بگفتی و خاطر او به مؤاتات آن مسامحه کردی . همین حدت ذهن و ذکاء بسیار او را در عنفوان شباب به آموختن ادب عربی و حفظ اشعارشعرای بزرگ تازی گوی و احاطه بر احوال و آثار شاعران پارسی و تازی و اطلاع از علوم ادبی و دینی و طب کمک کرد و او خود به علومی که در آنها تبحر داشت اشاره ٔ صریح دارد:
من بدانم علم طب و علم دین و علم نحو
تو ندانی دال و ذال و راء و زاء و سین شین .
و علاوه بر آن استفاده از اصطلاحات علم نجوم و طب و استقبال و تضمین اشعار شعرای عربی زبان و ذکر اسامی شاعران مشهور پیش از خود همه دلیل وسعت اطلاعات این شاعر بزرگ است . منوچهری به کثرت محفوظات خود از اشعار عربی در این بیت اشاره کرده است :
من بسی دیوان شعر تازیان دارم ز بر
تو ندانی خواند الاهبی بصحنک فاصبحین .
از کیفیت ارتباط منوچهری با دربار غزنوی اطلاع صریح در دست نیست و گویا این ارتباط اندکی بعد از حدود سال 421 صورت گرفته باشد زیرا منوچهری پیش از آنکه در سال 426 در ساری به خدمت مسعودبن محمود رسد در ری به سر میبرده است و معلوم نیست که پیش از این تاریخ مسعود را ملاقات کرده باشد ولی این مانع آن نیست که پس از ورود به ری با دربار مسعود ارتباطی داشته بوده باشد. از جمله ٔ قدیمترین قصاید او که بعد از ورود به ری سروده یکی قصیده ای است به مطلع:
بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای
سنبلش چون پر طوطی روی چون فر همای .
که در مدح خواجه طاهر دبیر سروده است و چون خواجه طاهر دبیر در جمادی الاَّخر سال 424 هَ . ق . از کدخدایی عراق معزول و بوسهل حمدونی (حمدوی ) به جای او گماشته شد پس ناگزیر منوچهری قصیده ٔ خود را در مدح او پیش از این تاریخ گفته است . در سال 426 مسعود به قصد گرگان و مازندران از نیشابور بدانجانب لشکر کشید و منوچهری را در مازندران از ری به خدمت خود خواند و او که ظاهراً تا این هنگام بوسیله ٔ امرای دولت غزنوی در ری با درگاه مسعود ارتباطی یافته بود پیاده از ری به مازندران رفت و به خدمت پادشاه غزنوی رسید و به قول خود از فراق سلطان رست :
از همه شاهان چنین لشکر که آورد و که برد
از عراق اندر خراسان وز خراسان در عراق
همچنان باز از خراسان آمدی بر پشت پیل
کاحمد مرسل به سوی جنت آید بر براق
ای فراق تو دل ما بندگان را سوخته
صد هزاران شکر ایزد را که رستیم از فراق
ونیز:
خواست از ری خسرو ایران مرا بر شست میل
خود ز تو هرگز نیندیشید در چندین سنین .
و نیز:
دانی که من مقیمم بردرگه شهنشه
تا بازگشت سلطان از لاله زار ساری
این دشتها بریدم وین کوهها پیاده
دو پای با جراحت دو دیده گشته تاری
بامید آنکه روزی خواند ملک به پیشم
بختم شود مساعد روزم شود بهاری
اکنونکه شاه شاهان بر بنده کرده رحمت
کوشی که رحمت شه از بنده درگذاری .
منوچهری بر اثر جوانی و جودت ذهن و شیرینی زبان در خدمت مسعود دستگاهی داشت و از این روی محسود اقران بود و در قصیده ای به مطلع:
حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین
داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین
قصاید و مسمطاتی که از منوچهری در دست است بیشتر در مدح مسعودبن محمود است لیکن علاوه بر سلطان غزنوی چند تن از رجال درگاه او را نیز ستوده است و از آن جمله اند: ابوالقاسم حسن عنصری که منوچهری قصیده ٔ معروف خود را به مطلع ذیل :
ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن
جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن .
در مدح او سروده و او را در آن قصیده استاد خود خوانده است . علی بن عبیداﷲ صادق ، معروف به علی دایه سپهسالار سلطان مسعود که قصیده ٔ معروف منوچهری به مطلع:
شبی گیسوفروهشته به دامن
پلاسین معجر و قیرینه گرزن .
در مدح او از امهات قصائد فارسی است . منوچهری بر اثر کثرت اطلاع ازشعر و ادب عربی بعضی از قصائد معروف شاعران تازیگوی را استقبال کرده و گاه به اشاراتی از مطالع آنگونه قصاید در اشعار خویش مبادرت نموده است ، مثلاً قصیده ٔ:
جهانا چه بی مهر و بدخو جهانی
چو آشفته بازار بازارگانی .
استقبال است از قصیده ٔ ابوالشیص محمد از شعرای اوایل عهد عباسی که به سال 196 هَ . ق . درگذشت و منوچهری خود گفته است :
بر آن وزن این شعرگفتم که گفته ست
ابوالشیص اعرابی باستانی
ساقبل و اللیل ملقی الجران
غراب ینوح علی غصن بان .
و قصیده ٔ زیبایی که در وصف سپیده دم گفته به مطلع:
چو از زلف شب باز شد تابها
فرومرد قندیل محرابها.
بر وزن یکی از قصاید اعشی بن قیس باهلی است که منوچهری دو بیت آن را در قصیده تضمین کرده است :
ابر زیر وبم شعر اعشی قیس
زننده همی زد به مضرابها
و کأس شربت علی لذة
و اخری تداویت منها بهار.
و قصیده ٔ:
فغان از این غراب بین ووای او
که در نوا فگندمان نوای او.
منوچهری در استعمال بعضی از کلمات و ترکیبات بی پرواست و علاوه بر این در بعضی قصائدش الفاظ بر معانی غلبه دارد اما امری که در اشعار او بیشتر باید مورد دقت قرار گیرد توجه اوست به تشبیهات بدیع چنانکه شاعر همواره خواسته است مطالب خود را از طریق تشبیهات محسوس و گاه عقلی و خیالی زیبا بیان کند. مطلب دیگری که باید در اشعار منوچهری مورد توجه باشد تکرار بعضی از مضامین است خاصه مضامینی که شاعر برای خمریات خود پیدا کرده و در بعضی از قصاید و همه ٔ مسمطات خویش به کار برده است . ظاهراًمسمط از مبدعات منوچهری است زیرا پیش از او در اشعار فارسی اثری از آن نمی یابیم و نیز تسمیط در شعر با نوع خاصی که منوچهری به نام مسمط ایجاد کرده متفاوت است . از میان شاعران بعد از منوچهری لامعی گرگانی کاراو را در سرودن مسمط دنبال کرد. دیگر از مطالبی که باید در اشعار منوچهری مورد توجه باشد تأثیر اوست از افکار شاعران عرب مانند عبور از بوادی و وصف شتر وندبه بر اطلال و دمن و ذکر عرایس شعر عربی و اسامی اماکن مذکور در قصاید شعرای جاهلی و نظایر این امور. استعمال کلمات عربی زائد از حد حاجت که غالباً برای فارسی زبانان عصر شاعر و بعد از او مهجور بود از خصایص مهم شعر منوچهری است . این شاعر حد و قیدی در این کار نمیشناخت و از این روی در برخی از قصاید او کار استعمال تازی به افراط کشیده است ، مانند این قصیده :
غرابا مزن بیشتر زین نعیقا
که مهجور کردی مرا از عشیقا
نعیق تو بسیار و ما را عشیقی
نباید به یک دوست چندین نعیقا
ایا رسم اطلال معشوق وافی
شدی زیر سنگ زمانه سحیقا
عنیزه برفت از تو و کرد منزل
به مقراط و سقطاللوی و عقیقا
ایا لهف نفسی که این عشق با من
چنین خانگی گشت و چونین عتیقا
ز خواب هوی گشت بیدار هر کس
نخواهم شدن من ز خوابش مفیقا
بدان شب که معشوق من مرتحل شد
دلی داشتم ناصبورو قلیقا.
وفات منوچهری را هدایت به سال 432 نوشته است . در اشعار او تا حوادث سال 430 و 431 اشاراتی دیده میشود ولی از آن پس اثری از وقایع تاریخی در دیوان او مشهود نیست و بنابراین قول هدایت مقبول به نظر میرسد. از اشعار اوست :
الا یا خیمگی خیمه فروهل
که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل
تبیره زن بزد طبل نخستین
شتربانان فروبندند محمل
نمازشام نزدیک است و امشب
مه و خورشید را بینم مقابل
ولیکن ماه دارد قصد بالا
فروشد آفتاب از کوه بابل
چنان دو کفه ٔ سیمین ترازو
که این کفه شود زآن کفه مایل
ندانستم من ای سیمین صنوبر
که گردد روز چونین زود زایل
من و تو غافلیم و ماه و خورشید
بر این گردون گردان نیست غافل
نگارین منا برگرد و مگری
که کار عاشقان را نیست حاصل .
(از تاریخ ادبیات صفا ج 1 صص 489-499).
دانشنامه عمومی
منوچهری ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
wiki: سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۹۸ نفر (۲۱خانوار) بوده است.
wiki: بخش رستاق شهرستان داراب در استان فارس ایران است.
این روستا در دهستان رستاق قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۲ نفر (۱۰خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان رستاق قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۲ نفر (۱۰خانوار) بوده است.
wiki: منوچهری (داراب)
پیشنهاد کاربران
طایفه منوچهری در شمال غرب کرمانشاه
منوچهری برگرفته شده از مینوچهره یامینوچهری به معنی خوش صورت
کلمات دیگر: