کلمه جو
صفحه اصلی

مفروق


مترادف مفروق : پراکنده شده، جداکرده ، کاسته، تفریق شده

متضاد مفروق : مقرون، مفروق منه

فارسی به انگلیسی

subtrahend


subtrahend, subtracted

مترادف و متضاد

پراکنده‌شده، جداکرده ≠ مقرون


۱. پراکندهشده، جداکرده ≠ مقرون
۲. کاسته، تفریق شده ≠ مفروقمنه


subtrahend (اسم)
کاسته، مفروق، عددی که از عدد دیگر کسر میشود

فرهنگ فارسی

پراکنده، جداکرده، پراکنده شده، ودراصطلاح حساب: عددکوچکترکه ازعددبزرگترتفریق شود، عددبزرگتررامفروق منه گویند
( اسم ) ۱ - پراکنده شده جدا کرده مقابل مقرون . ۲ - ( اسم ) عددی کوچکتر که از عددی بزرگتر تفریق شود مقابل مفروق منه مانند : ۶ ( ۱٠ -۶ ۴ مفروق است ) یا لفیف مفروق . یا وتد مفروق .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) پراکنده ، جدا کرده .

لغت نامه دهخدا

مفروق. [ م َ ] ( ع ص ) جداکرده شده وپراکنده از هر چیزی. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).
- لفیف مفروق . رجوع به لفیف شود.
- وتد مفروق ؛ ( اصطلاح عروض ) در اصطلاح عروضیان ، سه حرف را گویند که حرف وسطی ساکن باشد. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به وتد شود.
|| ( اصطلاح حساب ) هرگاه عددی خرد را از عددی بزرگ کم کنی ، چون دو را از سه بیرون کنی ، دو مفروق است.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). فرهنگستان ایران «کاسته » را بجای این کلمه پذیرفته است.

فرهنگ عمید

۱. (ریاضی ) عدد کوچک تری که از عدد بزرگ تر کم شود.
۲. [قدیمی] پراکنده.


کلمات دیگر: