کلمه جو
صفحه اصلی

منشاء


برابر پارسی : آغازه، سرآغاز

فارسی به عربی

جرثومة , مصدر , نافورة

مترادف و متضاد

principle (اسم)
حقیقت، اصل، قاعده کلی، منشاء، مبدا، طریقت، سر چشمه، قاعده، مبادی و اصول، قانون یا اصلی علمی یا اخلاقی

beginning (اسم)
سر، اقدام، اغاز، شروع، عنصر، ابتدا، خاستگاه، فاتحه، منشاء، سراغاز، مبدا، مبتدا

source (اسم)
ماخذ، مایه، خاستگاه، منشاء، مبدا، منبع، سر چشمه، عین، چشمه، مصدر، مایه مبداء

origin (اسم)
سر، ماخذ، سنخیت، اصل، عنصر، خاستگاه، منشاء، مبدا، سرمایه، سر چشمه، نسب، مصدر، اصل بنیاد

genesis (اسم)
ریشه، پیدایش، سنخیت، منشاء، تولید، تکوین، سفر پیدایش، طرز تشکیل، پسوند به معنی ایجاد کننده

radix (اسم)
پایه، مبنا، منشاء، بیخ، سرچشمه اولیه، منبع اصلی

origination (اسم)
منشاء

provenance (اسم)
حد، اصل، منشاء، زادگاه، منبع، منطقه قدرت یا درک

first cause (اسم)
منشاء، علت العلل، علت اولیه

first principle (اسم)
منشاء

prime mover (اسم)
منشاء، عامل محرک کل

فرهنگ معین

(مَ شَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جای پیدایش . ۲ - اصل ، مبداء.

لغت نامه دهخدا

منشاء. [ م َ ش َءْ ] (ع اِ) محل نشأت و گویند: مولدی و منشی ٔ فی بنی فلان . (از اقرب الموارد). زیستنگاه . جایی که مردم بدانجا نشو و نما کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : تتار را موضع اقامت و منشاء و مولد واد غیر ذی زرع است ... (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 15). چون مولد و منشاء پدر او نیشابور آمده است ... او را اعزازی هرچه تمامتر کرد. (لباب الالباب چ نفیسی ص 102). رجوع به منشاشود. || جای پیدا شدن و جای بودن . (غیاث )(آنندراج ). جایی که چیزی پدید می گردد و حاصل می شود و اصل و مبداء و سرچشمه . (ناظم الاطباء) :
چه گویم که کار همه خلق را
همه منشاء از حضرت «من تشا» ست .

سنائی (دیوان چ مصفا ص 49).


گرچه صدرت منشاء شعر است و جای شاعران
گفتمت من نیز شعری بی تکلف ماحضر.

سنائی (ایضاً ص 159).


هر کس به کاشان که مقر عز و مطلع سعادت و منشاء سیادت اوست رسیده ... داند که علو همت او در ابواب خیر... تا چه حد بوده است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 22). شهادات صخور همه افک و زور است و منشاء اغرا و غرور. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 353). ایزد تعالی این آستان عالی را که منشاء مکارم و معالی است بر اشادت معالم هنر... متوفر دارد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 33). از جستن معایب که نفس آدمی منبع و منش آن است کشیده دارند. (مرزبان نامه ایضاً ص 123). دوم روح حیوانی که منشاء او دل است . (مرزبان نامه ایضاً ص 97).
اگر ایمنی به طاعت ، امنی است خوفناک
ور خایفی ز معصیت ، این منشاء رجاست .
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 18).
اکثر این ظنون باطل و بی حقیقت باشد و منشاء آن جهل محض . (اخلاق ناصری ). اگر طاعنی در ایشان از سر انصاف درنگردو به تحقیق و تدقیق منشاء حقد و بغض ایشان بازجوید... (مصباح الهدایه چ همایی ص 46). بدانک معدن صفات ذمیمه و منش-اء اخلاق سیئه در وجود آدمی نفس است همچنانک منبع صفات حمیده و منشاء اخلاق حسنه روح است . (مصباح الهدایه ایضاً ص 85). منشاء شکوک بیشتر آن است که کسی کار خداوند بر کار بنده قیاس کند. (مصباح الهدایه ایضاً ص 28). منشاء این توحید، نور مشاهده است و منشاء توحید علمی نور مراقبه . (مصباح الهدایه ایضاً ص 21).
بادت همه روزه خوشتر از عید
کاین منشاءشادی جهان است .

وحشی .


|| در عرف به معنی سبب مستعمل می شود. (غیاث ) (آنندراج ). سبب و باعث و محرک . || برهان کلام . (ناظم الاطباء).

منشاء. [ م َ ش َءْ ] ( ع اِ ) محل نشأت و گویند: مولدی و منشی فی بنی فلان. ( از اقرب الموارد ). زیستنگاه. جایی که مردم بدانجا نشو و نما کنند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : تتار را موضع اقامت و منشاء و مولد واد غیر ذی زرع است... ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 15 ). چون مولد و منشاء پدر او نیشابور آمده است... او را اعزازی هرچه تمامتر کرد. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 102 ). رجوع به منشاشود. || جای پیدا شدن و جای بودن. ( غیاث )( آنندراج ). جایی که چیزی پدید می گردد و حاصل می شود و اصل و مبداء و سرچشمه. ( ناظم الاطباء ) :
چه گویم که کار همه خلق را
همه منشاء از حضرت «من تشا» ست.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 49 ).
گرچه صدرت منشاء شعر است و جای شاعران
گفتمت من نیز شعری بی تکلف ماحضر.
سنائی ( ایضاً ص 159 ).
هر کس به کاشان که مقر عز و مطلع سعادت و منشاء سیادت اوست رسیده... داند که علو همت او در ابواب خیر... تا چه حد بوده است. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 22 ). شهادات صخور همه افک و زور است و منشاء اغرا و غرور. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 353 ). ایزد تعالی این آستان عالی را که منشاء مکارم و معالی است بر اشادت معالم هنر... متوفر دارد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 33 ). از جستن معایب که نفس آدمی منبع و منش آن است کشیده دارند. ( مرزبان نامه ایضاً ص 123 ). دوم روح حیوانی که منشاء او دل است. ( مرزبان نامه ایضاً ص 97 ).
اگر ایمنی به طاعت ، امنی است خوفناک
ور خایفی ز معصیت ، این منشاء رجاست.
کمال الدین اسماعیل ( دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 18 ).
اکثر این ظنون باطل و بی حقیقت باشد و منشاء آن جهل محض. ( اخلاق ناصری ). اگر طاعنی در ایشان از سر انصاف درنگردو به تحقیق و تدقیق منشاء حقد و بغض ایشان بازجوید... ( مصباح الهدایه چ همایی ص 46 ). بدانک معدن صفات ذمیمه و منش-اء اخلاق سیئه در وجود آدمی نفس است همچنانک منبع صفات حمیده و منشاء اخلاق حسنه روح است. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 85 ). منشاء شکوک بیشتر آن است که کسی کار خداوند بر کار بنده قیاس کند. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 28 ). منشاء این توحید، نور مشاهده است و منشاء توحید علمی نور مراقبه. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 21 ).
بادت همه روزه خوشتر از عید
کاین منشاءشادی جهان است.
وحشی.

منشاء. [ م ُ ش َءْ ] (ع ص ) بلند و تیز از علم وسنگ توده ٔ راه که هر دو علامت راه باشد. (منتهی الارب ). بلند و تیز از علمها و سنگ توده ها که در راه جهت علامت نصب کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دختر بلندبالا. (ناظم الاطباء). || انشأکرده شده . (از غیاث ) (از آنندراج ). نوشته شده .


فرهنگ فارسی ساره

آغازه، سرآغاز


پیشنهاد کاربران

منشا: سرچشمه، خاستگاه، ریشه.
مانند: اگر چه این یک هنجار هستی شناسانه است ولی منشا اش شناخت شناسی است: اگر چه این یک هنجار هستی شناسانه است ولی خاستگاه و سرچشمه اش شناخت شناسی است.

منشاء در حقوق مدنی به معنی اثر حقوقی عقد است.

به نظر من منشأ معنی مایل و میده

پیدایش. تشکیل. سرآغاز.


کلمات دیگر: