مترادف مقارنت : مقارنه، ملازمه، همزمانی
مقارنت
مترادف مقارنت : مقارنه، ملازمه، همزمانی
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
اتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، بستگی، رابطه، رشته، ارتباط، مخابره، ربط، پیوند، مناسبت، خویش، مقارنت
مقارنه، ملازمه، همزمانی
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) نزدیک شدن بهم . ۲ - بهم پیوستن یار شدن . ۳ - واقع شدن دو سیاره است در یک درجه از منطقه البروج . توضیح مقارنه یکی از پنج نظر کواکب است و چهار دیگر تسدیسی و تربیعی و تثلیثی و مقابله است ۴ - ( اسم ) نزدیکی . ۵ - اتصال جمع : مقارنات .
فرهنگ معین
(مُ رَ نَ ) [ ع . مقارنة ] (مص ل . ) ۱ - به هم نزدیک شدن . ۲ - اجتماع دو ستاره در یک برج .
لغت نامه دهخدا
مقارنت. [ م ُ رَ / رِ ن َ ] ( از ع ، اِمص ) مقارنة. رجوع به مقارنة و مقارنه شود. || واقع شدن دو سیاره است در یک درجه از منطقةالبروج : مر آفتاب را و ماه را بدین سبب که اثر هر دو اندر عالم بیشتر است از آثار دیگر کواکب مواصلتی و مقارنتی است که مر دیگر کواکب را به آفتاب آن نیست. ( جامع الحکمتین ص 276 ). پادشاه زادگان به خدمت او ( اوکتای قاآن ) رسیدند و چون پروین مسعود شده به مقارنت بدر منیر اجتماع تزیین و تحسین پذیرفت. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 155 ). دو دانه مروارید مانند فرقدین که به مقارنت قمر منیر مسعود باشد در گوش داشت. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 168 ). و رجوع به مقارنه شود.
مقارنة. [ م ُ رَ ن َ ] ( ع مص ) با یکدیگر قرین شدن. قِران. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ).با همدیگر یار و رفیق شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).یار و رفیق و مصاحب شدن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). به یکدیگر پیوستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || یار کردن دو چیز را با هم. ( صراح ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). با یکدیگر قرین کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). و رجوع به مدخل بعد شود. || جمع کردن دو خرما را در خوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دو خرما را روی هم گذاشتن و خوردن و منه : لاتقارنوا الا ان یستأذن الرجل اخاه. ( از اقرب الموارد ).
مقارنة. [ م ُ رَ ن َ ] ( ع مص ) با یکدیگر قرین شدن. قِران. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ).با همدیگر یار و رفیق شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).یار و رفیق و مصاحب شدن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). به یکدیگر پیوستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || یار کردن دو چیز را با هم. ( صراح ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). با یکدیگر قرین کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). و رجوع به مدخل بعد شود. || جمع کردن دو خرما را در خوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دو خرما را روی هم گذاشتن و خوردن و منه : لاتقارنوا الا ان یستأذن الرجل اخاه. ( از اقرب الموارد ).
مقارنت . [ م ُ رَ / رِ ن َ ] (از ع ، اِمص ) مقارنة. رجوع به مقارنة و مقارنه شود. || واقع شدن دو سیاره است در یک درجه از منطقةالبروج : مر آفتاب را و ماه را بدین سبب که اثر هر دو اندر عالم بیشتر است از آثار دیگر کواکب مواصلتی و مقارنتی است که مر دیگر کواکب را به آفتاب آن نیست . (جامع الحکمتین ص 276). پادشاه زادگان به خدمت او (اوکتای قاآن ) رسیدند و چون پروین مسعود شده به مقارنت بدر منیر اجتماع تزیین و تحسین پذیرفت . (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 155). دو دانه مروارید مانند فرقدین که به مقارنت قمر منیر مسعود باشد در گوش داشت . (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 168). و رجوع به مقارنه شود.
پیشنهاد کاربران
همراهی
کلمات دیگر: