مترادف منقرض : برانداخته، سرنگون، مضمحل، نابود، نابودشده، ازمیان رفته
برابر پارسی : ازهم پاشیده، نابود، برکنار، سرنگون
overthrown, extinct
extinct
معدوم , ازبين رفته , منقرض , تمام شده , مرده , منسوخه , خاموش شده , ناياب
برانداخته، سرنگون، مضمحل
نابود، نابودشده، ازمیانرفته
۱. برانداخته، سرنگون، مضمحل
۲. نابود، نابودشده، ازمیانرفته
منقرض . [ م ُ ق َ رَ ] (ع اِ) انقراض . پایان . نهایت . آخر.وقت انقراض : ذکر هر یک تا منقرض زمان چون چشمه ٔ خورشید تابان خواهد بود. (جهانگشای جوینی ).
منقرض . [ م ُ ق َ رِ ] (ع ص )بریده شونده و درگذرنده . (آنندراج ). بریده شونده . (غیاث ). انقراض یافته و درگذشته و بریده شده و قطعشده و نابود و منعدم . (ناظم الاطباء). برافتاده . ورافتاده .
- منقرض شدن ؛ از بین رفتن . نابود شدن .ورافتادن : گفتند پیران بنی اسرائیل منقرض شدند و تو کودکان ایشان را می کشی نسل ایشان منقطع شود. (ابوالفتوح ).
- منقرض کردن ؛ نابود کردن . از بین بردن . برانداختن .
|| وقت درگذشته و فانی شده . || دندانه دندانه شده . || خردشده . (ناظم الاطباء).