مترادف مفخم : ارجمند، امجد، بزرگوار، فخیم، گرامی، محترم
مفخم
مترادف مفخم : ارجمند، امجد، بزرگوار، فخیم، گرامی، محترم
فارسی به انگلیسی
glorioue, great
مترادف و متضاد
ارجمند، امجد، بزرگوار، فخیم، گرامی، محترم
فرهنگ فارسی
بزرگ داشته شده، مرد بزرگ قدر، بزرگوار
۱ - ( اسم ) مرد بزرگ داشته ۲ - ( صفت ) مرد بزرگوار : [ استاد معظم مفخم ]
۱ - ( اسم ) مرد بزرگ داشته ۲ - ( صفت ) مرد بزرگوار : [ استاد معظم مفخم ]
فرهنگ معین
(مُ فَ خَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - بزرگ داشته شده . ۲ - بزرگوار، بزرگ .
لغت نامه دهخدا
مفخم. [ م ُ ف َخ ْ خ َ ] ( ع ص ) بزرگ داشته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). تعظیم کرده شده. دارای جلال و سرافرازی. بزرگ. بزرگوار. کلان. ( از ناظم الاطباء ). معظم. موقر. ( اقرب الموارد ). || پهن و آشکار تلفظ شده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تفخیم شود.
فرهنگ عمید
۱. بزرگ داشته شده.
۲. بزرگ قدر، بزرگوار.
۲. بزرگ قدر، بزرگوار.
کلمات دیگر: