ضمنی , مطلق
بی شرط
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
مطلق، قطعی، غیر مشروط، فرض، بی شرط، بدون قید و شرط، غیر شرطی، بلا شرط
قیاسی، مطلق، قطعی، حتمی، قاطع، جزمی، بی شرط
مطلق، مجازی، بی شرط، ضمنی، التزامی، اشاره شده، تلویحا فهمانده شده
قیاسی، مطلق، قطعی، حتمی، قاطع، جزمی، بی شرط
فرهنگ فارسی
مطلق . بلا شرط . بی قید .
لغت نامه دهخدا
بی شرط. [ ش َ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + شرط ) مطلق.بلاشرط. بی قید. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شرط شود.
کلمات دیگر: