کلمه جو
صفحه اصلی

انتقالی

فارسی به انگلیسی

transfer, transitional, transferred, ceded

transferred, ceded


transfer, transitional


فارسی به عربی

انتقال , قابل للنقل , نقل

مترادف و متضاد

transfer (صفت)
انتقالی

alienable (صفت)
قابل انتقال، قابل فروش، انتقالی

transitive (صفت)
انتقالی، متغیر، متعدی، تراگذر

translative (صفت)
انتقالی، مجازی، ترجمه ای، استعاری، پچواکی

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به انتقال :چکهای انتقالی.

ویژگی مربوط به انتقال


فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] ۱ - (ص نسب . ) منسوب به انتقال : چک های انتقالی . ۲ - منتقل شده . ۳ - (حامص . ) تغییر یافتن محل کار یک کارمند و منتقل شدن او از جایی به جای دیگر.

لغت نامه دهخدا

انتقالی. [ اِ ت ِ ] ( از ع ،ص نسبی ) منسوب به انتقال. ( از فرهنگ فارسی معین ).
- حرکت انتقالی ؛ مقابل حرکت وضعی ، و آن حرکت و گردش سیارات است بدور خورشید.
- حرکت انتقالی زمین ؛ گردش زمین بدور خورشید. زمین در مدت 365 شبانه روز و پنج ساعت و 48 دقیقه و 20 ثانیه یک بار بدور خورشید میگردد. مداری که زمین در فضا بدور خورشید طی میکند بیضی نزدیک بدایره است و خورشید در یکی از دو کانون آن قرار دارد، سرعت سیر زمین در این حرکت در هر ثانیه 30 کیلومتر است. ( از کتابهای جغرافیای رسمی ).
|| هر چیز منتقل شده و بملک کسی داده شده. هر چیزی که بکسی منتقل شده باشد. ( از ناظم الاطباء ). || در شواهد زیر ظاهراً به معنی کسی است که از مذهب برگشته یا از مذهبی بمذهبی دیگر گرویده است : اما این خواجه که این تصنیف کرده است نه دعوی میکند در اول کتاب که بیست وپنج سال رافضی بوده است و انتقالی شده علی زعمه ، قولش در دعوی اول مسموع باشد. ( کتاب النقض ص 23 ). جهانیان را معلوم است که خلفای بنی العباس دربغداد سرایهای محکم کرده اند و بیگانه را در وی رها نکنند... و اگر متغلبی طلب آن کند بخونش سعی کنند، خواجه انتقالی میبایست که این شفقت نگاه داشتی. ( کتاب النقض ص 23 ). الحمدﷲ هیچ مسلمان منقبت و مدح آل رسول را منکر و جاحد نباشد، شنوند و دوست دارند مگر کسی که مجبر و انتقالی و نومسلمان باشد. ( کتاب النقض ص 41 ).

فرهنگستان زبان و ادب

{translational} [فیزیک] ویژگی مربوط به انتقال


کلمات دیگر: