mist
مه گرفتن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
سحب , ضباب
مترادف و متضاد
تیره کردن، مه گرفتن، مه الود بودن
مه گرفتن
فرهنگ فارسی
ماه گرفتن خسوف
لغت نامه دهخدا
مه گرفتن. [ م َه ْگ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) ماه گرفتن. خسوف :
کنون نگاه کنم سوی مه که مه بگرفت
چو مه گرفت بدو بیشتر کنند نگاه.
کنون نگاه کنم سوی مه که مه بگرفت
چو مه گرفت بدو بیشتر کنند نگاه.
فرخی.
رجوع به ماه گرفتن و خسوف شود.کلمات دیگر: