کلمه جو
صفحه اصلی

ملاحه

فرهنگ فارسی

نمک زار . نمکستان

لغت نامه دهخدا

ملاحة. [ م َ ح َ ] (ع مص ) نمکین و شیرین شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). نمکین و خوب روی گردیدن . مُلوحة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شور گردیدن آب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نمکین و شور گردیدن آب . (آنندراج ).


ملاحة. [ م َل ْ لا ح َ ] (ع اِ) نمک زار. (مهذب الاسماء). نمکستان . (دهار). نمکستان و شورستان . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). نمک زار و شوره زار و جایی که از آنجا نمک آورند. (ناظم الاطباء). || جایی که در آن نمک فروشند. (از اقرب الموارد).


ملاحة. [ م ِ ح َ ] (ع اِمص ) کشتیبانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشتیبانی و ناخدایی و صنعت ملاح . (ناظم الاطباء). صنعت ملاح . (از اقرب الموارد).
- علم الملاحة ؛ علمی است که از کیفیت ساختن کشتیها و چگونگی راندن آن در دریا بحث می کند. این علم متوقف است بر شناسایی سمت دریاها و شهرها و اقالیم و شناسایی ساعات شبانه روز و همچنین شناسایی محل وزش بادها و تندبادها و بادهای ملایم و بادهای باران زا و غیرباران زا. علم میقات و علم هندسه از مبادی آن است . (از کشف الظنون ).


دانشنامه عمومی

ملاحه (به عربی: ملاحة) روستایی فلسطینی، واقع در ۱۶ کیلومتری شمال شرق صفد بود.
خوش آمدید به ملاحه

پیشنهاد کاربران

نمکدان


کلمات دیگر: