مترادف شبان : چوپان، راعی، رمه بان، گله بان
شبان
مترادف شبان : چوپان، راعی، رمه بان، گله بان
فارسی به انگلیسی
driver, goatherd, herdsman, shepherd
shepherd
فارسی به عربی
فرهنگ اسم ها
معنی: چوپان، گله بان
مترادف و متضاد
چوپان، راعی، رمهبان، گلهبان
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع شاب جوانان .
شبانی اشبانی
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
پس بیوبارید ایشان را همه
نه شبان را هِشت زنده نه رمه.
لشکرت همواره یافه چون رمه رفته شبان.
یکی بیشه ای دید پر گوسفند
شبانان گریزان ز بیم گزند.
پر از برف پشمین و دل پرز بیم.
که او چون شبانست و ما چون رمه.
از رمه خیری نماند چون بماند بی شبان.
صبر همی باید این فلان و فلان را.
یک تنه تنها بدین حظیره شبان است.
جلاب بود خسرو و دستور شبانست.
چنان بی بیم و ایمن کرد گرگان
که میشان را شبان بودند گرگان.
ز هر های هایی چو اشتر مَرَم.
بی شبان درنده گرگی با شبان لاغر بزی.
برنیندیشد از ضعیف شبان.
همان دیدبان دار و هم پاسبان
نگهدار لشکر به روز و شبان .
فردوسی .
همی راند چون باد لشکر به راه
به رخشنده روز و شبان سیاه .
فردوسی .
و رجوع به شب شود.
شبان . [ ش َ ] (اِ) شب پره را گویند و آن را مرغ عیسی هم خوانند. (برهان قاطع). خفاش . شب پره . (ناظم الاطباء). به فارسی اسم خفاش است . (فهرست مخزن الادویه ). نامهای دیگرش : شب پره ، شب پرک ، شب یازه ، شب یازو، شب بوزه و شبیشه است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به شب پره شود.
شبان . [ ش َ ] (اِ) نام درختی است خاردار که آن را شبهان و در یونانی فالینورس و در سریانی ساباهی یا سباباهی خوانند. (از مفردات ابن البیطار ج 2 ص 54). دم الاخوین . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 226).
شبان . [ ش َ ] (اِخ ) نام ستاره ای است بر پای قیفاوس . (مقدمه ٔ التفهیم ).
شبان . [ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از طوایف پشت کوه از ایلات کرد ایران . (یادداشت مؤلف ).
شبان . [ ش َب ْ با ] (ع ص )شبانی . اشبانی . مرد که سرخ روی و گلگون سبلت باشد. (از متن اللغة). رجوع به شُبّان و رجوع به شبانی شود.
پس بیوبارید ایشان را همه
نه شبان را هِشت زنده نه رمه .
رودکی .
خواسته تاراج گشته سرنهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه چون رمه ٔ رفته شبان .
رودکی .
بعضی کشاورزی کنند و بعضی شبانانند و خواسته ٔایشان گوسپند است و اسب و مویهای گوناگون . (حدود العالم ). بلوچان مردمانی اند دزدپیشه و شبان و ناپاک . (حدود العالم ). این کوفجان نیز مردمانی اند دزدپیشه و شبان . (حدود العالم ).
یکی بیشه ای دید پر گوسفند
شبانان گریزان ز بیم گزند.
فردوسی .
بیامد شبان پیش او با گلیم
پر از برف پشمین و دل پرز بیم .
فردوسی .
هنرهای ما شاه داند همه
که او چون شبانست و ما چون رمه .
فردوسی .
از هنر نیکی نیاید بی دل و یاری تو
از رمه خیری نماند چون بماند بی شبان .
عنصری .
گرگ یکایک توان گرفت شبان را
صبر همی باید این فلان و فلان را.
منوچهری .
این رمه ٔ گوسفند سخت کلان است
یک تنه تنها بدین حظیره شبان است .
منوچهری .
ملکت چو چراگاه و رعیت رمه باشد
جلاب بود خسرو و دستور شبانست .
منوچهری .
بحقیقت بدانید که این رمه را شبانی آمد. (تاریخ بیهقی ص 385 چ ادیب ).
چنان بی بیم و ایمن کرد گرگان
که میشان را شبان بودند گرگان .
اسدی طوسی .
شود رمیده رمه چون شود گرفته شبان .
قطران .
مرو از پی این رمه ٔ بی شبان
ز هر های هایی چو اشتر مَرَم .
ناصرخسرو.
گر بزی را از توپیدا گشت معنی زانکه تو
بی شبان درنده گرگی با شبان لاغر بزی .
ناصرخسرو.
گوسفندی که خوی خوک گرفت
برنیندیشد از ضعیف شبان .
ناصرخسرو.
هرگز کس آن ندید که من دیدم
زین بی شبان رمه ٔ یله گوباره .
ناصرخسرو.
معانی قران همی زان ندانی
که طاعت نداری همی مر شبان را.
ناصرخسرو.
وگر با سرشبان خلق صحبت کرد خواهی تو
کناره کرد بایدت ای پسر ز این بی کناره رم .
ناصرخسرو.
صیت عدل او چنان مشهور شد کز خوف او
گرگ مر اغنام ضایع را شبان گردد همی .
وطواط.
اعجاز موسوی نبود هر کجا کسی
چوبی شعیب وار بدست شبان دهد.
ظهیر.
می برد با گرگ در صحرا گله
با شبان در خانه شیون میکند.
خاقانی .
هستی خاقانی است غارت عشق ای دریغ
هر چه شبان پرورید روزی قصاب شد.
خاقانی .
همه فرعون و گرگ پیشه شدند
من عصا و شبان نمی یابم .
خاقانی .
حق به شبان تاج نبوت دهد
ورنه نبوت چه شناسد شبان .
خاقانی .
مخافت گله از خیل گرگ چندان است
که رخت در کنف عصمت شبان آورد.
کمال اسماعیل .
در آن تخت و ملک از خلل غم بود
که تدبیر شاه از شبان کم بود.
سعدی .
چو سگ در رمه گشت بزغاله گیر
شبان گو به سگ زن نه برگرگ پیر.
امیرخسرو دهلوی .
ز عدل عالم آرایش نشاید گر عجب داری
که اندر حفظ بره گرگ را همچون شبان بینی .
ابن یمین .
ز عدل او شده با گوسفند گرگ چنان
که میتوانش ز شفقت سگ شبان گفتن .
ابن یمین .
نگفتم زلف تو دزدست از کیدش مباش ایمن
به مرگ گله راضی شو چو گرگی را شبان کردی .
قاآنی .
سگ را برای شبان حرمت دارند. (قرة العیون ). اَجرام ؛ متاع و أدوات شبان . اِفراس ؛ غفلت کردن شبان تا گرگ گوسپندی از رمه ٔ وی ببرد. اِهجال ؛ مهمل و بی شبان گذاشتن شتر را. جَوم ؛ شبانان که امرآنها یک باشد. خائِل ؛ شبانان . خَولی ّ؛ شبان نیک تیمارکننده ٔ مال . صُلصُل ؛ شبان ماهر و حاذق . صَیصه ؛ شبان نیکوسیاست . قَوّاط؛ شبان رمه ٔ گوسپند. مِعزال ؛ شبان تنها. مُقَصمِل ؛ شبان درشت عصا. هَبهَبی ّ؛ شبان گوسپندان . هَسهاس ؛ شبان که گوسپندان را همه شب چراند و پاس دارد. هَطَف ؛ دوشیدن شبان . (منتهی الارب ).
- شبان وادی اَیْمَن ؛ کنایه از حضرت موسی (ع ) هست که ده سال شبانی حضرت شعیب کرد و شعیب دختر خود را نامزد وی کرد. (از غیاث اللغات ) (از برهان ) :
شبان وادی اَیْمَن گهی رسد به مراد
که چند سال بجان خدمت شعیب کند.
حافظ.
شبان . [ ش ُب ْ با ](ع اِ) ج ِ شاب . به معنی جوان . (از دهار). رجوع به شاب و شباب شود. || (ص ) به معنی شبانی که مرد سرخ روی و میگون سبلت است . (از متن اللغة). و از اسمهای آن شَبانة یا شُبانة است . رجوع به شبانی شود.
فرهنگ عمید
چوپان، نگهبان گلۀ گوسفند.
چوپان؛ نگهبان گلۀ گوسفند.
شاب#NAME?
دانشنامه عمومی
بازی شبان یک بازی دوبعدی در سبک ماجرایی می باشد که توسط شرکت پویا توسعه آرتیمن در سال ۱۳۹۱ ساخته شده است..
این بازی دارای ۵ مرحله و مدت زمان گیم پلی آن ۴٫۵ ساعت برای بازکنان معمولی می باشد.این بازی در تاریخ ۲۰ ژوئن ۲۰۱۲ توسط کمپانی آمریکایی Big Fish Games پخش جهانی شده است و هم اکنون در سایت های Alawar روسیه و Steam Greenlight و سایتهایی نظیر POGO شرکت الکترونیک آرتز و... نیز در دسترس بازیکنان می باشد.
این بازی برای رایانه های شخصی ساخته شده است(Windows OS) و در حال حاضر توسط پورت شدن به اسمارت فون ها و تبلت ها نیز می باشد.
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
است؛به معنی جوانان.
( . . . و فتیان وشبان را به حشر بخارا تعیین کرد. . . )
تاریخ جوینی
شیپ پان . شیبان. شبان . شوپان. چوپان
شیپ= گوسفند
بان= نگهبان
شوبان= ŝub�n شبان، چوپان
شوپان= ŝup�n شبان چودار - چوبدار - چوپان ( واژه اوستایی فشو - fshu - چو=گله - رمه - دام، بان - پان=دار ) که در انگلیس چوپان* شبان = shepherd
دکتر کزازی در مورد واژه ی " شبان" می نویسد : ( ( شبان در پهلوی شپان šupān بوده است . پان و بان در واژه پساوند است و ستاک شُو šu ریختی است کوتاه شده از fašu در پهلوی به معنی دام و گوسپند که از اوستایی پَسُو بر آمده است ) )
( ( چنینیم یکسر ، کِه و مِه ، همه ؛
تو خواهی شبان باش ، خواهی رمه. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 324. )
شبان در ابتدا شوبان بوده است . که به مرور برای آسانی تلفظ به شبان بدل شد . شو به معنی : رمه ، دام ، چارپا و گله می باشد. شو با تبدیل ش به چ به چو بدل شده که آن را در چودار به معنی گله دار یا چوپان به معنی نگهبان گله می بینیم . شو در واژه ی شوکت نیز به معنی : رمه ، دام ، چارپا و گله می باشد .
کت هم در آن به معنی خانه ، سرا می باشد . شوکت روی هم رفته معنی گله و رمه ی خانه و یا یه معنی دارایی خانه می باشد .
شو در گوتیک سلتیک ژرمانیک در معنای پول، مال به کار میرفته است. که بعد ها در معنی شکوه و هیبت نیز بکار رفته .
واژه شُو šu به معنی گوسفند را در زبان انگلیسی در ریخت Sheep ، در آلمانی Schaf ( شاف ) ، می بینیم.