کلمه جو
صفحه اصلی

شایه

مترادف و متضاد

fruit (اسم)
بار، سود، فایده، میوه، ثمر، شایه

فرهنگ فارسی

شائه : مرد تیز بینایی

مرد تیز بینائی یا حاسد

لغت نامه دهخدا

( شایة ) شایة. [ ی َ ] ( ع اِ ) قسمی لباس که اعراب اسپانیا می پوشیدند شیه.شیه افریجه. شیه للرباص. ( از دزی ج 1 ص 718 ). || جلیقه ضخیم و ستبر آستین دار که از ماهوت و یا خز و پنبه سازند و در هنگام جنگ و نبرد جهت جلوگیری از زخم تیر و شمشیر پوشند. ( از دزی ج 1 ص 718 ).
شایه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) میوه وبعربی ثمر خوانند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ). در سنسکریت شیه بمعنی محصول زراعت و نیز بمعنی میوه است. ( فرهنگ نظام ) :
برومند باد آن همایون درخت
که در سایه آن توان برد رخت
گه از سایه آسایش جان دهد
گه از شایه آرایش خوان دهد.
نظامی ( از فرهنگ نظام ).
دوش چنان دیده ام بخواب که نخلی
بر لب دریا بدان مقام برآمد
نخل موصل شد و ترنج ورطب داشت
سایه و شایه اش فراخ و تام برآمد.
خاقانی.
|| سیاه گوش. ( ناظم الاطباء ). پروانک. معرب آن فروانق. قره قولاخ. جانوری است در شمال افریقا و نواحی گرمسیرآسیا دیده میشود. گویند چون شیر آید فریادکنان پیش شیر میرود تا جانوران دیگر آواز او را شنیده بدانند که شیر می آید و خود را بکناری بکشند. رجوع به پروانک و حاشیه برهان چ معین شود.

شایه. [ ی ِه ْ ] ( ع ص ) شائه : رجل شایه البصر؛ مرد تیزبینایی. ( از نشوء اللغة ص 16 ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به شائه و شاه و شاه البصر و شاهی البصر شود.

شایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) میوه وبعربی ثمر خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). در سنسکریت شیه بمعنی محصول زراعت و نیز بمعنی میوه است . (فرهنگ نظام ) :
برومند باد آن همایون درخت
که در سایه ٔ آن توان برد رخت
گه از سایه آسایش جان دهد
گه از شایه آرایش خوان دهد.

نظامی (از فرهنگ نظام ).


دوش چنان دیده ام بخواب که نخلی
بر لب دریا بدان مقام برآمد
نخل موصل شد و ترنج ورطب داشت
سایه و شایه اش فراخ و تام برآمد.

خاقانی .


|| سیاه گوش . (ناظم الاطباء). پروانک . معرب آن فروانق . قره قولاخ . جانوری است در شمال افریقا و نواحی گرمسیرآسیا دیده میشود. گویند چون شیر آید فریادکنان پیش شیر میرود تا جانوران دیگر آواز او را شنیده بدانند که شیر می آید و خود را بکناری بکشند. رجوع به پروانک و حاشیه ٔ برهان چ معین شود.

شایه . [ ی ِه ْ ] (ع ص ) شائه : رجل شایه البصر؛ مرد تیزبینایی . (از نشوء اللغة ص 16) (از ناظم الاطباء). رجوع به شائه و شاه و شاه البصر و شاهی البصر شود.


شایة. [ ی َ ] (ع اِ) قسمی لباس که اعراب اسپانیا می پوشیدند شیه .شیه افریجه . شیه للرباص . (از دزی ج 1 ص 718). || جلیقه ٔ ضخیم و ستبر آستین دار که از ماهوت و یا خز و پنبه سازند و در هنگام جنگ و نبرد جهت جلوگیری از زخم تیر و شمشیر پوشند. (از دزی ج 1 ص 718).


شائه. [ ءِ ه ْ] ( ع ص ) رجل شائة البصر؛ مرد تیزبینائی. ( منتهی الارب ). || حاسد. ج. شُوَّه. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

شایه را به لحاظ لغوی میوه یا حاصله ای که از زراعت بدست
می اید ( غلات، سبزیجات، حبوبات و. . . ) معنی
کرده اند و در عربی به عنوان ثمره به ان اشاره گردیده
شایان به ذکر است به لحاظ اقلیم شناسی هم شایه نام روستایی قدیمی در حوالی شهر مشهد مقدس ( کیلومتر ٥ مشهد به کلات ) واقع در دشت مشهد در جلگه و جوار رودخانه دائمی کشف رود است که دارای زمینهای بسیار حاصلخیز میباشد
و مردم بومی این روستا از نظر کشاورزی که شامل زراعت ( جو و گندم و گوجه و بادمجان و. . . ) و باغداری ( میمی و انگوری ) شهره خاص و عام در این منطقه می باشند و
وجه تسمیه نامگذاری این روستا هم از دیرباز به دلیل نهادینه شدن پیشه این مردمان بوده است


کلمات دیگر: