yellowness, paleness, chlorosis
زردی
فارسی به انگلیسی
yellowness
فارسی به عربی
اصفر , خریف , یرقان
مترادف و متضاد
پاییز، خزان، برگ ریزان، دوران کمال، اخرین قسمت، سومین دورهزندگی، زردی، زمان رسیدن و نزول چیزی
زردی، یرقان
زردی، زرده تخم مرغ
زردی، یرقان
فرهنگ فارسی
۱ - زرد بودن رنگ زرد داشتن اصفرار . ۲ - ( اسم ) یرقان .
صفرت و رنگ زرد یرقان آفتی که در کشت افتد زرده تخم مرغ دوده و دایره دور آفتاب
صفرت و رنگ زرد یرقان آفتی که در کشت افتد زرده تخم مرغ دوده و دایره دور آفتاب
فرهنگ معین
(زَ ) (اِمر. ) یرقان .
لغت نامه دهخدا
زردی. [ زَ ] ( حامص ) صفرت و رنگ زرد. ( ناظم الاطباء ). زرد بودن. رنگ زرد داشتن. اصفر. ( فرهنگ فارسی معین ). صفرت. صفت زرد. چگونگی زرد. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ) :
زرد است و سپید است و سپیدیش فزون است
زردیش برونست و سپیدیش درون است.
بیچارگی و زردی و گوژی و نوانیش.
زردی رخ گوای درد دل است.
سکه رخ را زر شادی رسان آورده ام.
جز دو نان این سپید و آن زردی.
لاله سیراب تو زردی گرفت.
هرگز نرود ز زعفران زردی.
دیدی که چگونه حاصل آمد
از دعوی عشق روی زردی.
که برگرد از غمش بی روی زردی.
|| ( اِ مرکب ) یرقان. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). بیماریی که آنرا یرقان نیز نامند. بیماری زرده.و با آورده صرف شود: زردی آورده است. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ). || آفتی که در کشت افتد. زنگ. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ). || زرده تخم مرغ. || دوده و دایره دورآفتاب. ( ناظم الاطباء ).
زرد است و سپید است و سپیدیش فزون است
زردیش برونست و سپیدیش درون است.
منوچهری.
بر حسرت شاخ گل در باغ گوا شدبیچارگی و زردی و گوژی و نوانیش.
ناصرخسرو.
آفتاب از جمال او خجل است زردی رخ گوای درد دل است.
سنائی.
زردی زر، شادی دلهاست ، من دلشاد از آنک سکه رخ را زر شادی رسان آورده ام.
خاقانی.
چیست از سرد و گرم خوان فلک جز دو نان این سپید و آن زردی.
خاقانی.
چشمه مهتاب تو سردی گرفت.لاله سیراب تو زردی گرفت.
نظامی.
این عشق تو در من آفریدستندهرگز نرود ز زعفران زردی.
سعدی.
- زردی روی ؛ روی زردی. افسردگی روی. رنگ پریدگی رخسار از شرم یا ضعف و درماندگی و جز آن : دیدی که چگونه حاصل آمد
از دعوی عشق روی زردی.
سعدی.
نصیحت می کنندم سرخ رویان که برگرد از غمش بی روی زردی.
سعدی.
- زردی زرد ؛ زردی بسیار زرد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). بسیار زرد وبه غایت زرد. ( ناظم الاطباء ).|| ( اِ مرکب ) یرقان. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). بیماریی که آنرا یرقان نیز نامند. بیماری زرده.و با آورده صرف شود: زردی آورده است. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ). || آفتی که در کشت افتد. زنگ. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ). || زرده تخم مرغ. || دوده و دایره دورآفتاب. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
۱. زرد بودن، رنگ زرد داشتن.
۲. (اسم ) (پزشکی ) = یرقان
۲. (اسم ) (پزشکی ) = یرقان
دانشنامه آزاد فارسی
زردی (jaundice)
زردرنگ شدن پوست بدن یا سفیدی چشم براثر بالارفتن مقدار رنگدانۀ صفراویدر خون. تقریباً ۶۰ درصد از نوزادان به درجاتی از زردی مبتلایند که با تاباندن نور سفید، آبی یا سبز درمان می شوند نور سفید، آبی یا سبز بیلیروبین(رنگدانۀ صفراوی) را به ترکیبی محلول در آب تبدیل می کند که از راه کلیه دفع می شود. شکل خطرناکی از زردی در بیماری رزوسدیده می شود (← عامل_رزوس). رنگدانۀ صفراوی به صورت طبیعی در کبد، در جریان تخریب گویچه های قرمز خون، تولید و از راه روده دفع می شود. در موارد تخریب غیرطبیعی گویچه های قرمز، مثلاً در برخی از انواع کم خونی؛ اختلال عملکرد کبد، ازجمله در هپاتیت؛ یا انسداد مجاری صفراوی، مثلاً در تشمع کبدییا سنگ های صفراوی؛ این رنگدانه در خون جمع می شود. با درمان علت زمینه ای، زردی رفته رفته بهبود می یابد.
زردرنگ شدن پوست بدن یا سفیدی چشم براثر بالارفتن مقدار رنگدانۀ صفراویدر خون. تقریباً ۶۰ درصد از نوزادان به درجاتی از زردی مبتلایند که با تاباندن نور سفید، آبی یا سبز درمان می شوند نور سفید، آبی یا سبز بیلیروبین(رنگدانۀ صفراوی) را به ترکیبی محلول در آب تبدیل می کند که از راه کلیه دفع می شود. شکل خطرناکی از زردی در بیماری رزوسدیده می شود (← عامل_رزوس). رنگدانۀ صفراوی به صورت طبیعی در کبد، در جریان تخریب گویچه های قرمز خون، تولید و از راه روده دفع می شود. در موارد تخریب غیرطبیعی گویچه های قرمز، مثلاً در برخی از انواع کم خونی؛ اختلال عملکرد کبد، ازجمله در هپاتیت؛ یا انسداد مجاری صفراوی، مثلاً در تشمع کبدییا سنگ های صفراوی؛ این رنگدانه در خون جمع می شود. با درمان علت زمینه ای، زردی رفته رفته بهبود می یابد.
wikijoo: زردی
گویش مازنی
۱کفش دوزک ۲بیماری یرقان ۳زردچوبه ۴زرده ی تخم مرغ
/zardi/ کفش دوزک - بیماری یرقان ۳زردچوبه ۴زرده ی تخم مرغ
واژه نامه بختیاریکا
( زردی (گرمی) ) یرقان؛ هپاتیت
جدول کلمات
یرقان
پیشنهاد کاربران
زردی در زبان فارسی چند معنی دارد 1 - روشنی،
2 - سبز بودن،
3 - بیماری زردی
4 - رنگ زرد بودن
5 - پست بودن حقیری
2 - سبز بودن،
3 - بیماری زردی
4 - رنگ زرد بودن
5 - پست بودن حقیری
زردی: ( yellows ) ) [امراض نباتی]اصطلاحی برای توصیف امراض نباتی که نشانه ی عمده و شهود آن ها زردی است.
کلمات دیگر: