کلمه جو
صفحه اصلی

سب


مترادف سب : بددهانی، دشنام، رده، فحش، لعن، ناسزا ، دشنام دادن، فحش دادن، ناسزا گفتن

متضاد سب : مدح، ستایش، ستودن، مرحباگفتن

فارسی به انگلیسی

insulting, curse

مترادف و متضاد

۱. بددهانی، دشنام، رده، فحش، لعن، ناسزا ≠ مدح، ستایش
۲. دشنامدادن، فحش دادن، ناسزا گفتن ≠ ستودن، مرحباگفتن


abuse (اسم)
خفت، خواری، سوء استعمال، توهین، فحش، پرخاش، تهمت، بد زبانی، بد دهنی، سب

insult (اسم)
خواری، توهین، سب، خون ریزی

curse (اسم)
فحش، سب، دشنام، بلاء، نفرین، لعنت

blame (اسم)
سب، سرزنش، گناه، عتاب، اشتباه، مذمت

reproach (اسم)
سب، ننگ، سرزنش، مذمت، رسوایی، ملامت، طعنه، عیب جویی، توبیخ، سرکوفت

reproof (اسم)
سب، سرزنش، عتاب، ملامت، طعنه، نکوهش، توبیخ ملایم

فرهنگ فارسی

دشنام دادن، سخت دشنام دادن، نفرین ولعنت
۱ - ( مصدر ) دشنام دادن فحش دادن . ۲ - ( اسم ) لعن فحش . ۳ - ( اسم ) دشنام ناسزا .

فرهنگ معین

(سَ بّ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) دشنام دادن . ۲ - (اِ. ) دشنام ، لعن و نفرین .

لغت نامه دهخدا

سب . [ س َب ب ] (ع مص ) دشنام دادن . || (اِ) دشنام . (اقرب الموارد).


سب . [ س ِب ب ] (ع ص ) مرد بسیاردشنام . (منتهی الارب ). || (اِ) معجر. (منتهی الارب ). ستر. (اقرب الموارد). || دستار. (غیاث ) (منتهی الارب ). عمامه . (مهذب الاسماء). || رسن . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء) || میخ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || جامه ٔ کتان تنک . (منتهی الارب ). جامه ٔ باریک . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد).


سب. [ س ِب ب ] ( ع ص ) مرد بسیاردشنام. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) معجر. ( منتهی الارب ). ستر. ( اقرب الموارد ). || دستار. ( غیاث ) ( منتهی الارب ). عمامه. ( مهذب الاسماء ). || رسن. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) || میخ. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || جامه کتان تنک. ( منتهی الارب ). جامه باریک. ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ).

سب. [ س َب ب ] ( ع مص ) دشنام دادن. || ( اِ ) دشنام. ( اقرب الموارد ).

سب. [ ] ( اِ ) نظیر سیسن است و فرقی مابین سب و سیسن مشاهده نمیشود مگر با دقت فراوان و هر گاه در جای حفظ شود در صفا و رونق آن اضافه میشود و آن همیشه بدو مثقالی پیدا میشود. و از جمله آن حجر مکی است که سنگی است سبز رنگ و سخت. و از آنچه نمونه او در بلاد یمن بدست می آید و در هند سنبدان که وزن یک قطعه از آن به سه مثقال نیز میرسد و آن سنگی است نهایت سخت و جلا قبول نمیکند و این فرق است مابین سنبدان و سب. ( الجماهر بیرونی صص 168 - 169 ). و رجوع به سیسن شود.

سب . [ ] (اِ) نظیر سیسن است و فرقی مابین سب و سیسن مشاهده نمیشود مگر با دقت فراوان و هر گاه در جای حفظ شود در صفا و رونق آن اضافه میشود و آن همیشه بدو مثقالی پیدا میشود. و از جمله ٔ آن حجر مکی است که سنگی است سبز رنگ و سخت . و از آنچه نمونه ٔ او در بلاد یمن بدست می آید و در هند سنبدان که وزن یک قطعه از آن به سه مثقال نیز میرسد و آن سنگی است نهایت سخت و جلا قبول نمیکند و این فرق است مابین سنبدان و سب . (الجماهر بیرونی صص 168 - 169). و رجوع به سیسن شود.


فرهنگ عمید

۱. دشنام دادن، سخت دشنام دادن.
۲. لعن، نفرین.

گویش مازنی

/sob/ بامداد – صبح - صبر

۱بامداد – صبح ۲صبر


جدول کلمات

دشنام

پیشنهاد کاربران

دشنام و بد گویی

گب یکی از ایزدان ۹ گانه مصر باستان ( هلیوپولیتان ها ) میباشد. نام او به گونه سب و کب نیز آمده است .

سب: [اصطلاح حقوق]در فقه از جرایم ضد شرع است و عبارت است از ناسزا گفتن.

سخن زننده ؛ سخن درشت. ناسزا. دشنام. ( فرهنگ فارسی معین ) .


کلمات دیگر: