کلمه جو
صفحه اصلی

زجر دادن

فارسی به انگلیسی

to torment, to persecute


agonize, torture

فارسی به عربی

تعذیب , عذاب , نقع

مترادف و متضاد

torture (فعل)
ازار رساندن، زجر دادن

torment (فعل)
زجر دادن، معذب کردن

macerate (فعل)
لاغر کردن، خیساندن، خیس کردن، زجر دادن، ظلم کردن بر

فرهنگ فارسی

شکنجه دادن کتک ردن

لغت نامه دهخدا

زجر دادن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب )شکنجه دادن. آزار کردن. ایذاء. کتک زدن و زجر کردن.رجوع به زجر، زجرکش ، زجر کشیدن و زجرکش کردن شود.


کلمات دیگر: