زراعت کردن
فارسی به انگلیسی
to do farming
farm
فارسی به عربی
حتی
( زراعت کردن (در ) ) ازرع
( زراعت کردن (در ) ) ازرع
حتي
مترادف و متضاد
کشت کردن، زراعت کردن، ترویج کردن، خیش زدن، خیش کشیدن
کشت کردن، زراعت کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، زمین را کاشتن
فرهنگ فارسی
کاشتن و کشت کردن
لغت نامه دهخدا
زراعت کردن. [ زِ / زِ ع َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کاشتن و کشت کردن. ( ناظم الاطباء ) :
از قنات جامه آب معنی تر بسته شد
سرزمین شعر راتا ما زراعت کرده ایم.
خانه می سازی و بر بامش زراعت می کنی.
از قنات جامه آب معنی تر بسته شد
سرزمین شعر راتا ما زراعت کرده ایم.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
گر خدا را از برای رزق طاعت می کنی خانه می سازی و بر بامش زراعت می کنی.
ناظم هروی ( ایضاً ).
رجوع به زراعت و زراعة شود.کلمات دیگر: