مترادف سایر : دگر، دیگر، غیر ، روان، ساری، سیرکننده، باقی، بقیه، جمیع، همه، رایج، متداول، جاری
متضاد سایر : همان، همین
برابر پارسی : دیگر، روان، رونده
rest, remainder
اسم ≠ همان، همین
دگر، دیگر، غیر ≠ روان، ساری، سیرکننده
۱. دگر، دیگر، غیر ≠ همان، همین
۲. روان، ساری، سیرکننده
۳. باقی، بقیه، جمیع، همه
۴. رایج، متداول، جاری
سایر. [ ی ِ ] (اِ) در هندوستان زری که از مکانها و دکانها و کشتیها و مانند آن گیرند و آن را سایر جهات نیز گویند. (آنندراج از فرهنگ فرنگ ).
سایر. [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به سائر شود.
سائر. [ ءِ ] (اِخ ) ناحیه ای است از نواحی مدینه . (معجم البلدان ).
(سندبادنامه ص 255).
(مثنوی ).
ادیب صابر.
سعدی (بدایع).
سوزنی .
سایر. [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان واقع در 31 هزارگزی جنوب خاوری مینودشت . هوای آن سرد و دارای 214 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات ، ابریشم و شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و چادرشب . زیارتگاهی دارد و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).