ژولیدن
فارسی به انگلیسی
to become disheveled, to be uncombed or untidy, to kink, to confuse, to snarl, to straggle
مترادف و متضاد
ژولیده کردن، گرفتار کردن، درهم و برهم کردن، گوریده کردن، ژولیدن، درهم پیچیدن، گیر افتادن، درهم گیر انداختن
ژولیدن
ژولیدن
فرهنگ فارسی
جولیدن: درهم شدن، پریشان شدن، آشفته شدن، ژولیده: درهم رفته، شوریده، آشفته ودرهم، ژولیدگی: آشفتگی، پریشانی
( مصدر ) ( ژولید ژولد خواهد ژولید ژولنده ژولیده ) در هم شدن پریشان شدن آشفته گردیدن .
( مصدر ) ( ژولید ژولد خواهد ژولید ژولنده ژولیده ) در هم شدن پریشان شدن آشفته گردیدن .
درهم شدن، نامرتب شدن، شانه نکرده بودن
فرهنگ معین
(دَ ) (مص ل . ) پریشان شدن .
لغت نامه دهخدا
ژولیدن. [ دَ] ( مص ) تند و درهم شدن و آن را جولیدن گویند. ( جهانگیری ). درهم شدن و درهم رفتن و پریشان گردیدن. ( برهان ). مختلط و مشوش گشتن. آشفته شدن. کالیدن. درهم کشیدن. درهم و پریشان شدن عموماً و پریشان شدن موی خصوصاً. ( رشیدی ). کالیده و پریشان و پراکنده و وِژگال شدن موی. وِشکال شدن موی.
فرهنگ عمید
درهم شدن، پریشان شدن، آشفته شدن.
پیشنهاد کاربران
ژولیدن . . . . از بن دستوری ژول ستانده شده است. ودر اصل در چم تحریک و برانگیختن است. این لغت ژول از جمله واژگان جادویی پارسی است که هم در پیشوند و هم در جایگاه پسوند میتوان انرا بکار گرفت. با جولیدن نیز پیوند نزدیکی دارد شاید جولیدن از ژولیدن اهنجیده شده باشد که خود ( جولیدن ) به واژه ایی جدا بدل شده است. جولیدن و جول . . . . در چم تکان و جنبش زیاده و بی هنگام است.
کلمات دیگر: