کلمه جو
صفحه اصلی

ساده کردن

فارسی به انگلیسی

simplify, cancel

simplify


مترادف و متضاد

reduce (فعل)
خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، کم کردن، تقلیل دادن، تنزل دادن، مطیع کردن، ساده کردن، استحاله کردن

simplify (فعل)
مختصر کردن، سبک کردن، تسهیل کردن، ساده کردن، اسان تر کردن

prune (فعل)
اراستن، سرشاخه زدن، هرس کردن، ساده کردن

vulgarize (فعل)
پست کردن، مبتذل کردن، ساده کردن، عوامانه کردن

streamline (فعل)
ساده کردن، ساده و موثر کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - سهل کردن آسان کردن . ۲ - پاک کردن خالی کردن . ۳ - اطلس کردن ستردن نقش و نگار . ۴ - ستردن موی . ۵ - چیزی را از چیزی جدا کردن مثلا طلا را از نقره و عسل را از موم .

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - سهل کردن ، آسان نمودن . ۲ - پاک کردن ، خالی کردن . ۳ - اطلس کردن ، ستردن نقش و نگار. ۴ - ستردن موی ، تراشیدن موی . ۵ - چیزی را از چیزی جدا کردن مثلاً طلا را از نقره و عسل را از موم .

لغت نامه دهخدا

ساده کردن. [ دَ/ دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چیزی را از چیزی جدا کردن وپاک کردن مثلا طلا را از نقره و عسل را از موم. ( شعوری ج 2 ورق 719 ). || پاک کردن :
سپهبد دل از هر بدی ساده کرد
بدین بند کار ره آماده کرد.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
گرفته همه لکهن و بسته روی
که و مه زنخ ساده کرده ز موی.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
بیک ساعت آن چهل خروار چوب و رسن فروبرد وزمین ساده کرد از آن. ( ترجمه فتوح اعثم کوفی ج 2 ص 441 ).
... چوبی از شاخ آن درخت ربود
هم ببالای نیزه ای کم و بیش
ساده کردش بچنگ و ناخن خویش.
نظامی.
|| اطلس کردن. بی نقش کردن. ستردن نقش و نگار :
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی.
حافظ.
|| ستردن موی را. تراشیدن. موی را کندن. برهنه کردن از موی :
گرفته همه لکهن و بسته روی
که و مه زنخ ساده کرده ز موی.
اسدی.
حف ؛ ساده بکردن بروت و سر.( تاج المصادر بیهقی ). حف شاربه ؛ نیک برید بروت را تا ساده گردید لب. ( منتهی الارب ). || ساده کردن پای. بیرون کردن کفش از پای. برهنه کردن پای. ساده گردانیدن پای. ( منتهی الارب در ماده احفاء ). || خصی و اخته کردن. ( ناظم الاطباء ). بریدن مردی از بن.

دانشنامه آزاد فارسی

ساده کردن (simplify)
در ریاضیات، تحویل کسربه شکلی که صورتو مخرجآن هیچ عاملمشترکی به جز ۱± نداشته باشند. به این منظور، صورت و مخرج را بر عددی که هردو بر آن قابل قسمت باشند تقسیم می کنند و این کار را آنقدر ادامه می دهند تا صورت و مخرج عامل مشترک دیگری نداشته باشند. ساده کردن عبارت جبریبه معنی فشرده ساختن آن از طریق دسته بندی جمله های مشابه و جمع جبری آن هاست. مثلاً عبارتa + ۲b + b + ۲a - ۲(a + b) را به صورت a + ۲a-۲a + ۲b+ b -۲b، و بالاخره به صورت سادۀa + b درمی آورند. منظور از ساده کردن رادیکالتحویل آن به شکلی است که هیچ عاملی با ریشۀ مذکور در فرجه زیر علامت رادیکال نماند، مثلاً(فرمول ۱)را به صورت (فرمول ۲)، و سپس به شکل سادۀ(فرمول ۳)در می آورند.
فرمول ۱: فرمول ۲: فرمول ۳:


کلمات دیگر: