to plate or overlay with gold, to gild
زراندود کردن
فارسی به انگلیسی
gild
فارسی به عربی
ذهب
مترادف و متضاد
طلایی کردن، زر اندود کردن، مطلا کردن، تذهیب کردن
فرهنگ فارسی
زر اندودن تذهیب کردن مجازا فلزی کم بها چون مس یا جز آن را بصورت ذهب در آوردن فریب مردم را
لغت نامه دهخدا
زراندود کردن. [ زَ اَ دو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) زر اندودن. تذهیب کردن. مذهب ساختن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). تذهیب. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ): مجازاً به رنگ زر ساختن چیزی را. زردرنگ ساختن :
به لب خاک را عنبرآلود کرد
زمین را به چهره زراندود کرد.
جهودی مسی را زراندود کرد
دکان غارتیدن بدان سود کرد.
به لب خاک را عنبرآلود کرد
زمین را به چهره زراندود کرد.
نظامی.
رجوع به زراندود و زر اندودن شود. || به مجاز، فلزی کم بها چون مس یا جز آن را بصورت ذهب درآوردن فریب مردم را. آب طلا دادن فلزی تا آن را از زر بازنشناسند : جهودی مسی را زراندود کرد
دکان غارتیدن بدان سود کرد.
نظامی.
پیشنهاد کاربران
تذهیب
کلمات دیگر: