مترادف ساربان : ساروان، شتردار، شتربان، قافله سالار
متضاد ساربان : کاروانی
ساروان، شتردار، شتربان، قافلهسالار ≠ کاروانی
ساربان . (اِخ ) (امیر... جنید) از سرکردگان سلطان حسین بایقرا بود، و پسرش امیر عاشق محمد کوکلتاش از دست سلطان بدیع الزمان میرزا کوتوالی قلعه ٔ اختیارالدین را داشت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 148 و 215 و 379 شود.
ساربان . (اِخ ) (امیر...) ابن سونجاق نویان از امرای مغول و از زیردستان طغاجار بود که ابتدا هواخواه بایدو بودند و بعد به غازان پیوستند. ساربان روز دوشنبه 9 ذی القعده 697 در تبریز درگذشت . رجوع به تاریخ غازانی چ کارل یان ص 91 و 120 شود.
ساربان . (اِخ ) (امیر...) یا ساروان ابن نیک پی ، از اطرافیان امیر نوروز سردار معروف غازان بود وبسال 688 دختر او را بزنی گرفت . رجوع به تاریخ غازانی ص 16 و 24 و 112 شود.
ساربان . (اِخ ) (شهزاده ...) ابن قایدو، در محرم سال 695 همراه شهزاده دوا به خراسان و مازندران تاخت . و ظاهراً همان است که در تاریخنامه ٔ هرات نام اوسابان آمده است . رجوع به تاریخ غازانی چ کارل یان ص 97 و سابان در این لغت نامه شود.
ساربان . (اِخ ) جدعلی بن ایوب بن حسین است . و علی معروف به ابن ساربان از اهل شیراز و ساکن بغداد، متولد 347 و متوفی 430 است . رجوع به انساب سمعانی و تاریخ بغداد خطیب شود.
ساربان . (اِخ ) یا سارمان بن جغتای ، پنجمین پسر جغتای بن چنگیزخان است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 77 و 88 شود.
(شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1454).
(شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1455).
(شاهنامه چ بروخیم ص 1923).
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
مولوی .
سعدی (بوستان ).
سعدی (بوستان ).
همام تبریزی .
همام تبریزی .
تکیه ای: sârevun
طاری: ---------
طامه ای: ----------
طرقی: sâravun
کشه ای: ---------
نطنزی: ------------