کلمه جو
صفحه اصلی

سببی


مترادف سببی : خویشاوندی، وابستگی

متضاد سببی : نسبی

فارسی به انگلیسی

causative, causal


causal, causative

فارسی به عربی

سببی

عربی به فارسی

علي , سببي , علتي , بيان کننده علت , مبني بر سبب


مترادف و متضاد

خویشاوندی، وابستگی ≠ نسبی


causal (صفت)
سببی، علتی، مبنی بر سبب، بیان کننده علت

فرهنگ فارسی

در فارسی، فعل گذرایی که با افزودن ونـد «ـ ان» بـه آن ظـرفیت (valency) یا تعداد وابسته‌هایش افزایش می‌یابد متـ . فعل سببی causative verb, factitive verb


منسوب به سبب آنچه باسباب پدید آید

لغت نامه دهخدا

سببی. [ س َ ب َ بی ] ( ص نسبی ) منسوب به سبب. آنچه به اسباب پدید آید.
- قرابت سببی ؛ مقابل قرابت نسبی. قرابتی که از ولاء حاصل شود. رجوع به قرابت شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{causative} [زبان شناسی] در فارسی، فعل گذرایی که با افزودن ونـد «ـ ان» بـه آن ظـرفیت (valency ) یا تعداد وابسته هایش افزایش می یابد متـ . فعل سببی causative verb, factitive verb


کلمات دیگر: