مترادف ساز زدن : نواختن، نوازندگی کردن
ساز زدن
مترادف ساز زدن : نواختن، نوازندگی کردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
مسرحیة
مترادف و متضاد
وفق دادن، میزان کردن، کوک کردن، ساز زدن
ساز زدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ساز بستن ساز دادن ساز نواختن . یا ساز زدن به کام کسی به کام و مراد او بودن .
فرهنگ معین
(زَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - نواختن وسیلة موسیقی . ۲ - کنایه از: بهانه گرفتن .
لغت نامه دهخدا
ساز زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) ساز بستن. ساز دادن. ساز پرداختن. ساز نواختن. ( مجموعه مترادفات ) :
زمانه ساز طرب میزند چنانکه بگوش
رسد ز زاویه عنکبوت نغمه تار.
گربخت بکام اوزدی ساز
هرگز بوطن نیامدی باز.
زمانه ساز طرب میزند چنانکه بگوش
رسد ز زاویه عنکبوت نغمه تار.
کلیم کاشانی ( از مترادفات ).
- ساز زدن بکام کسی ؛ بکام او بودن : گربخت بکام اوزدی ساز
هرگز بوطن نیامدی باز.
نظامی ( لیلی و مجنون ).
رجوع به ساز شود.جدول کلمات
نواختن
پیشنهاد کاربران
نواختن، نوازندگی کردن
کلمات دیگر: