کلمه جو
صفحه اصلی

زرنگی


مترادف زرنگی : جلد، چابکی، چالاکی، چستی، فرزی، باهوشی، زیرکی، رندی، بی باکی، زبردستی، مهارت

متضاد زرنگی : تنبلی

فارسی به انگلیسی

adroitness, astuteness, brightness, canniness, shrewdness, savvy, smart, cleverness, ingenuity, policy, presence of mind, smartness

cleverness, smartness


adroitness, art, astuteness, brightness, canniness, cleverness, ingenuity, policy, presence of mind, shrewdness


فارسی به عربی

موهبة

مترادف و متضاد

promptitude (اسم)
سرعت، چالاکی، فوریت، زرنگی، سریع العملی

sleight (اسم)
تردستی، زبر دستی، زرنگی

knack (اسم)
مهارت، استعداد، ابتکار، حقه، صدای شلاق، زرنگی، صدای شکستگی

جلد، چابکی، چالاکی، چستی، فرزی ≠ تنبلی


باهوشی، زیرکی


رندی


بی‌باکی


زبردستی، مهارت


۱. جلد، چابکی، چالاکی، چستی، فرزی
۲. باهوشی، زیرکی
۳. رندی
۴. بیباکی
۵. زبردستی، مهارت ≠ تنبلی


فرهنگ فارسی

چابکی چاکی یا زیرکی

لغت نامه دهخدا

زرنگی. [ زَ رَ ] ( حامص ) چابکی.چالاکی در کار. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || زیرکی. کاردانی. ( یادداشت ایضاً ). || حیله. گربزی. ( یادداشت ایضاً ). رجوع به زرنگ شود.

دانشنامه عمومی

آتش گردون



کلمات دیگر: