کلمه جو
صفحه اصلی

ساکت شدن


مترادف ساکت شدن : آرام شدن، آرمیدن، آسودن، خاموش شدن، خموشی گزیدن، آرام گرفتن

برابر پارسی : زبان بستن

فارسی به انگلیسی

hush, to keep silent or still, to be calmed or soothed to subside

to keep silent or still, to be calmed or soothed to subside


hush


فارسی به عربی

فترة الهدوء

مترادف و متضاد

stanch (فعل)
فرو نشاندن، بند اوردن، خاموش کردن، ساکت شدن، جلو خونریزی را گرفتن

lull (فعل)
ارام کردن، فرو نشاندن، ساکت شدن، لالایی خواندن

pipe down (فعل)
ساکت شدن، حرف نزدن

shut up (فعل)
ساکت شدن، باعث وقفه در تکلم شدن

آرام شدن، آرمیدن، آسودن، خاموش شدن، خموشی گزیدن، آرام گرفتن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) خاموش کردن آرام گشتن .

پیشنهاد کاربران

فرونشستن

دم در کشیدن
( مصدر ) سکوت کردن ساکت شدن خاموش گشتن .

گم صدا شدن

بی صدا شدن ( از ترکیبات استاد جنتی عطائی )

دم گرفتن. [ دَ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از سکوت ورزیدن است. ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از برهان ) . کنایه از سکوت است. ( لغت محلی شوشتر ) .

زبان اندرکشیدن ؛ کنایه از خاموشی گزیدن :
چون طمع یکسو نهادم پایمردی گو مباش
چون زبان اندرکشیدم ترجمانی گو مباش.
سعدی.


کلمات دیگر: