مترادف سبک روح : شاد، سرزنده، باروحیه، ظریف طبع، خوش بین، بی تکلف، بی تکبر
سبک روح
مترادف سبک روح : شاد، سرزنده، باروحیه، ظریف طبع، خوش بین، بی تکلف، بی تکبر
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
شریط مطاطی
مبتهج
مبتهج
شريط مطاطي
مترادف و متضاد
فراخ، خوشحال، بشاش، خوشدل، خوش، شاد دل، سرحال، خرم، مسرور، شاد، خوشنود، سرمست، سبک روح، با نشاط، شادمان، خوش وقت، خشنود، خندان، سرخوش، شاد کام، پرنشاط، پر میوه
فراخ، خوشدل، شوخ، سرحال، خرم، خوشنود، سرمست، سبک روح، خوش وقت، خشنود، سرخوش، پرنشاط
سعید، عیاش، سبک روح، طرب انگیز
چابک، جاری، سبک روح، پرواز کننده
فنری، کشسان، قابل ارتجاع، کش دار، مرتجع، سبک روح
فرهنگ فارسی
خوشحال، خندان، شاد، بی تکلف، بی تکبر، چست وچالاک
( صفت ) ۱ - خوشحال خندان شاد . ۲ - بی تکلف بیتکبر . ۳ - چالاک چست .
( صفت ) ۱ - خوشحال خندان شاد . ۲ - بی تکلف بیتکبر . ۳ - چالاک چست .
فرهنگ معین
( ~. ) [ فا - ع . ] (ص مر. ) ۱ - خوشحال ، خندان . ۲ - بی تکلف ، بی تکبر. ۳ - چست ، چالاک . (?(سبکسار ( ~ . ) (ص مر. ) ۱ - خوار، فرومایه . ۲ - بی وقار. ۳ - بی خرد.
لغت نامه دهخدا
سبک روح. [ س َ ب ُ ] ( ص مرکب ) کنایه از مردم ظریف. ( برهان ) ( مهذب الاسماء ) ( رشیدی ) ( آنندراج ). مرد لطیف و ظریف. ( غیاث ). آنکه جسم او در لطافت مثل روح شده باشد و در طیر و سیر مانند روح بود. ( آنندراج ) :
چو ریگست تیره گرانسایه نادان
چو آبی است روشن سبکروح دانا.
چو سنگ سیه زیر آب مصفا.
جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد.
گر بر دل عاشق بنهد بار نباشد.
علی الخصوص در آن دم که سر گران داری.
هم چو خون گرمی که گیرد آشنا را در بغل.
هر زمان تازه یکی دوست درآید ز درم
هم سبکروح بفضل و هم سبکروی بجاه.
بگاه صلح سبک روی تر ز حلم شجاع
بروز حرب گرانمایه تر زخشم حلیم.
باد سبکروح بود در طواف
خود تو گران جان تری از کوه قاف.
چو ریگست تیره گرانسایه نادان
چو آبی است روشن سبکروح دانا.
خاقانی.
گرانسایه زیر سبک روح بهترچو سنگ سیه زیر آب مصفا.
خاقانی.
غلام آن سبکروحم که سر بر من گران داردجوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد.
سعدی ( طیبات ).
آن بار که گردون نکشد یار سبکروح گر بر دل عاشق بنهد بار نباشد.
سعدی ( طیبات ).
بنوش می که سبکروحی و لطیف اندام علی الخصوص در آن دم که سر گران داری.
حافظ.
آن سبکروحم که میگیرم جهان را در بغل هم چو خون گرمی که گیرد آشنا را در بغل.
آقارضی ( از آنندراج ).
|| تیزدل. زیرک : عُلامی ؛ سبکروح تیزفهم. ( منتهی الارب ) : هر زمان تازه یکی دوست درآید ز درم
هم سبکروح بفضل و هم سبکروی بجاه.
فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 359 ).
|| خندان و شکفته. ( برهان ) ( آنندراج ): هَش ، مرد شادمان و تازه روی و سبکروح. ( منتهی الارب ) : بگاه صلح سبک روی تر ز حلم شجاع
بروز حرب گرانمایه تر زخشم حلیم.
ابوالفرج رونی.
|| بی تعلق و تکلف. بی کبر و عناد. ( برهان ) ( غیاث ) ( آنندراج ). || مقابل گران جان. ( انجمن آرا ). || مرد سبکرفتار و چست و چالاک در هر کار. ( غیاث ). چست. ( منتهی الارب ) : باد سبکروح بود در طواف
خود تو گران جان تری از کوه قاف.
نظامی.
فرهنگ عمید
۱. خوشحال، خندان، شاد.
۲. بی تکلف.
۳. بی تکبر.
۴. چست و چالاک.
۲. بی تکلف.
۳. بی تکبر.
۴. چست و چالاک.
کلمات دیگر: