کلمه جو
صفحه اصلی

مظلومه

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مظلوم جمع : مظلومات . مظلومی . مظلوم بودن ستمدیدگی : و بر مظلومی هابیل و درد دل او میگریند .

لغت نامه دهخدا

( مظلومة ) مظلومة. [ م َ م َ ] ( ع ص ) تأنیث مظلوم. زن ظلم شده و ستم رسیده. ( ناظم الاطباء ). || زن با شرم و حیا و با حلم. ( ناظم الاطباء ). || ارض مظلومة؛ زمین که گاهی پیش از این کنده نشده باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || زمینی که در آن چاه یا حوض کنده باشند که پیش از آن هرگز آن را حفر نکرده باشند. ( از اقرب الموارد ). زمینی که هرگز آن رانکنده باشند آنگاه آن را بکنند. ( از محیطالمحیط ).

مظلومة. [ م َ م َ ] (ع ص ) تأنیث مظلوم . زن ظلم شده و ستم رسیده . (ناظم الاطباء). || زن با شرم و حیا و با حلم . (ناظم الاطباء). || ارض مظلومة؛ زمین که گاهی پیش از این کنده نشده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || زمینی که در آن چاه یا حوض کنده باشند که پیش از آن هرگز آن را حفر نکرده باشند. (از اقرب الموارد). زمینی که هرگز آن رانکنده باشند آنگاه آن را بکنند. (از محیطالمحیط).



کلمات دیگر: