بیخود شدن ٠ مدهوش شدن ٠ از حال رفتن ٠ سست شدن ٠
بیخود گشتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بیخود گشتن. [ خوَدْ / خُدْ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) بیخود شدن. مدهوش شدن. از حال رفتن. سست شدن : امیر از خنده بیخود گشت و گفت... ( گلستان ). و رجوع به بیخود و بیخود شدن شود.
کلمات دیگر: