کلمه جو
صفحه اصلی

موینه

فرهنگ فارسی

مخفف مویینه منسوب به مو ٠ منسوب به موی ٠ یا جام. مویین ٠

لغت نامه دهخدا

موینه. [ مو ی ِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) مخفف مویینه. منسوب به مو. منسوب به موی. آنچه نسبت به موی دارد. مویینه.مویین. || ( اِ مرکب ) جامه مویین. مویینه. || چرم مویین. || پوست پرموی.( از یادداشت مؤلف ). چیزهایی که مو داشته باشد مثل پوستین و امثال آن یا از خز و سنجاب. ( آنندراج ). پوست دارای موی نرم همچون پوست خز و سنجاب :
در آن موینه چون نظر کرد شاه
بهار ارم دید در بزمگاه.
نظامی.
هر آن موینه کآمد اینجا پدید
بدین چرم بی موی شاید خرید.
نظامی.
سرانجام کآید اجل سوی او
وبال تن او شود موی او
بدان موینه قصد خونش کنند
به رسوایی از سر برونش کنند.
نظامی.
ز هر موینه کآن چو گل تازه بود
گرانمایه ها بیش از اندازه بود.
نظامی.
و رجوع به مویین و مویینه شود.

دانشنامه عمومی

موینه، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان سنندج در استان کردستان ایران است.
این روستا در دهستان نران قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۹۲ نفر (۴۴خانوار) بوده است.


کلمات دیگر: