کلمه جو
صفحه اصلی

ضراط

فرهنگ فارسی

تیز دهنده

فرهنگ معین

(ضُ ) [ ع . ] (مص ل . ) تیز دادن ، گوزیدن .

لغت نامه دهخدا

ضراط. [ ض ُ ] ( ع اِ ) تیز. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). آواز تیز. ( منتهی الارب ). ضِرطه. ضرط. ریحی که به آواز از اسفل شکم برآید. ( غیاث ) ( آنندراج ). بادی که به آواز از مردم جدا شود. باد بُن ِ آدمی. ( دهار ) : و جایگاه وزارت به اصیل روغدی تفویض کرد، او در ابتدا نحّاسی بود در دیوان در جمع صدور و اعیان بی دهشت ضراط و حباق از او روان. ( جهانگشای جوینی ).

ضراط.[ ض ُ ] ( ع مص ) تیز دادن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). گوز زدن. باد رها کردن از شکم. ( مهذب الاسماء ).

ضراط. [ ض َرْ را ] ( ع ص ) تیزدهنده. ( منتهی الارب ).

ضراط. [ ض َرْ را ] (ع ص ) تیزدهنده . (منتهی الارب ).


ضراط. [ ض ُ ] (ع اِ) تیز. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). آواز تیز. (منتهی الارب ). ضِرطه . ضرط. ریحی که به آواز از اسفل شکم برآید. (غیاث ) (آنندراج ). بادی که به آواز از مردم جدا شود. باد بُن ِ آدمی . (دهار) : و جایگاه وزارت به اصیل روغدی تفویض کرد، او در ابتدا نحّاسی بود در دیوان در جمع صدور و اعیان بی دهشت ضراط و حباق از او روان . (جهانگشای جوینی ).


ضراط.[ ض ُ ] (ع مص ) تیز دادن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). گوز زدن . باد رها کردن از شکم . (مهذب الاسماء).


فرهنگ عمید

۱. رها کردن باد صدادار از مقعد.
۲. = ضرطه
تیز دهنده.

۱. رها کردن باد صدادار از مقعد.
۲. = ضرطه



کلمات دیگر: