ضرس
فارسی به انگلیسی
tooth
عربی به فارسی
دندان اسياب
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - دندان سن . ۲ - دندانهای آسیا طواحن جمع : اضراس ضروس یا به ضرس قاطع . از روی یقین با کمال اطمینان .
نام اسپی که نبی صم از فزاری خرید و نام آن به سکب تغییر فرمود ٠
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ضرس . [ ض َ رِ ] (اِخ ) نام اسپی که نبی (ص ) از فزاری خرید و نام آن به سکب تغییر فرمود. (منتهی الارب ).
ضرس . [ض َ رِ ] (ع ص ) آنکه خشم گیرد از گرسنگی (منتهی الارب ). غضبناک از گرسنگی . || بدخو. (منتخب اللغات ). مرد تندخو. (منتهی الارب ). مردی درشت . (مهذب الاسماء). ضَرِس ٌ شَرِس ٌ؛ مرد دشوارخو. (منتهی الارب ).
ضرس . [ ض ِ ] (ع اِ) دندان . (دهار) (منتهی الارب )(منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). سِن ّ. ج ، ضُروس ، اضراس . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). و اضراس نام دیگر دندانهای آسیا یعنی طواحن است . (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). دندان کرسی . (بحر الجواهر). و آن شانزده دندانست از پس ضواحک ، هشت بر بالا و هشت بر زیر، چهار بر جانب راست و چهار بر جانب چپ . نام دندان آسیاست . دندان بزرگ یعنی دندان آسیا که بهندی داره گویند. (غیاث ).
- به ضرس قاطع ؛ از روی یقین .
|| درددندان . دندان درد . || پشته ٔ درشت . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || باران ِ اندک . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). ج ، ضروس . || (مص ) طول قیام در نماز. (منتهی الارب ). بسیار ایستادن در نماز. (منتخب اللغات ). || بند کردن چشم برقع. || (اِ) گیاه شیح . (منتهی الارب ). درمنه . (منتخب اللغات ). || درخت رمث که بیخ آنها پوسیده و خورده شده باشد. || سنگ که بدان گرداگرد چاه را برآورند. (منتهی الارب ). سنگی که به آن چاه را بگیرند. (منتخب اللغات ). ج ، ضُروس . || ضرس العیر؛ لقب شمشیر علقمةبن ذی قیفان است . (منتهی الارب ).
- به ضرس قاطع ؛ از روی یقین.
|| درددندان. دندان درد . || پشته درشت. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || باران ِ اندک. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) ( مهذب الاسماء ). ج ، ضروس. || ( مص ) طول قیام در نماز. ( منتهی الارب ). بسیار ایستادن در نماز. ( منتخب اللغات ). || بند کردن چشم برقع. || ( اِ ) گیاه شیح. ( منتهی الارب ). درمنه. ( منتخب اللغات ). || درخت رمث که بیخ آنها پوسیده و خورده شده باشد. || سنگ که بدان گرداگرد چاه را برآورند. ( منتهی الارب ). سنگی که به آن چاه را بگیرند. ( منتخب اللغات ). ج ، ضُروس. || ضرس العیر؛ لقب شمشیر علقمةبن ذی قیفان است. ( منتهی الارب ).
ضرس. [ ض َ ] ( ع مص ) گزیدن سخت. ( منتهی الارب ). سخت گزیدن. ( منتخب اللغات ). || سخت شدن روزگار بر کسی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). سختی زمانه. || سکوت تمام روز تا شب. ( منتهی الارب ). خاموش بودن تا شب. ( منتخب اللغات ). || بریدن بینی شتر به سنگ سپس آن گذاشتن بر آن دوال یازه را تا رام شود. ( منتهی الارب ). || بدندان آزمودن چوب را بنرمی و سختی. ( منتهی الارب ). بدندان نرمی و سختی چوب آزمودن. ( منتخب اللغات ). دندان برتیر نهادن و جز آن. ( تاج المصادر ). دندان بر تیر نهادن تا سخت است یا سست. ( زوزنی ). || برزیدن چاه به سنگ. ( تاج المصادر ). چاه به سنگ برآوردن. ( زوزنی ). برآوردن گرداگرد چاه را از سنگ. ( منتهی الارب ). || کند شدن دندان از ترشی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر ). خیره شدن دندان. خیرگی دندان. رجوع به خیرگی شود. || ( ص ، اِ ) زمین که جای جای گیاه دارد. ( منتهی الارب ).
ضرس. [ض َ رِ ] ( ع ص ) آنکه خشم گیرد از گرسنگی ( منتهی الارب ). غضبناک از گرسنگی. || بدخو. ( منتخب اللغات ). مرد تندخو. ( منتهی الارب ). مردی درشت. ( مهذب الاسماء ). ضَرِس ٌ شَرِس ٌ؛ مرد دشوارخو. ( منتهی الارب ).
ضرس . [ ض َ ] (ع مص ) گزیدن سخت . (منتهی الارب ). سخت گزیدن . (منتخب اللغات ). || سخت شدن روزگار بر کسی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). سختی زمانه . || سکوت تمام روز تا شب . (منتهی الارب ). خاموش بودن تا شب . (منتخب اللغات ). || بریدن بینی شتر به سنگ سپس آن گذاشتن بر آن دوال یازه را تا رام شود. (منتهی الارب ). || بدندان آزمودن چوب را بنرمی و سختی . (منتهی الارب ). بدندان نرمی و سختی چوب آزمودن . (منتخب اللغات ). دندان برتیر نهادن و جز آن . (تاج المصادر). دندان بر تیر نهادن تا سخت است یا سست . (زوزنی ). || برزیدن چاه به سنگ . (تاج المصادر). چاه به سنگ برآوردن . (زوزنی ). برآوردن گرداگرد چاه را از سنگ . (منتهی الارب ). || کند شدن دندان از ترشی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (زوزنی ) (تاج المصادر). خیره شدن دندان . خیرگی دندان . رجوع به خیرگی شود. || (ص ، اِ) زمین که جای جای گیاه دارد. (منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
* ضرس قاطع: [مجاز] با اطمینان.
دندان، بهویژه دندان آسیا.
〈 ضرس قاطع: [مجاز] با اطمینان.
دانشنامه عمومی
دندان، دندان آسیا
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
به معنای کرسی