کلمه جو
صفحه اصلی

ظیان

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - یاسمین دشتی یاسیمن بری . ۲ - یاسمن زرد .
سپرم بیاوانی ٠ یا سمین دشتی یاسمین البر ٠ قلیماطس ٠

فرهنگ معین

(ظَ یّ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - یاسمین دشتی ، یاسمین بری . ۲ - یاسمین زرد.

لغت نامه دهخدا

ظیان. [ ظَی ْ یا ] ( ع اِ ) سپرم بیاوانی. ( مهذب الاسماء ). یاسمین دشتی. یاسمین برّی. یاسمن زرد. یاسمین البر. قلیماطس. و داود ضریر انطاکی در تذکره گوید: ظیان یاسمین بَرّ است و از آن رو آن را بدین نام خوانند که گل او یاسمین است ( ؟ ) و آن گیاهی است مایل به زردی با برگهای دقیق ماننده تر چیزی به لبلاب لکن نرمی اورا ندارد و در غیر فصل زمستان باشد و قوت بیخ آن بیست سال باقی ماند و آن گرم و خشک است در چهارم و بیخ ریشه ها که از اخلاط سه گانه تولد کند برکند خاصه مفاصل و نقرس را شرباً و طلاءً و آن را بر عرق النسا ضماد کنند ریش پدید آرد و شفا بخشد و روغن آن و همچنین بیخ آن وقتی که نصف وقیه از آن در یک رطل آب بجوشانند تا نصف آن تبخیر شود شفاء اعظم است در سرفه و ربو و بیماری انتصاب و عسرالنفس و روغن او در فالج و لقوه و زمینگیری مجرب است و در همه افعال با خربق اسود شریک است تا بدانجا که بعضی گمان برده اند که ظیان عین خربق سیاه است و ظیان سبب کرب و غثیان شود و مصلح آن روغن بادام است و شربت آن یک مثقال است - انتهی.
و یاس سفید عبارت از اوست و به لغت اندلس و مغرب عشبةالنار نامند و یربه فوقه . ایزنزو. قلیماطس. و قسم مغربی او مشهور به عشبة است و آن نباتی است شبیه به لبلاب و درهم پیچیده و گل او بسیار خوشبو و قسمی را بر شاخهای او خاری شبیه به خار گل سرخ و گل او از یاسمین بستانی که چنپلی نامند بسیار کوچکتر و بیخش سیاه و باریک و پرشعبه و قوّت بیخ او تا بیست سال باقی است. در چهارم گرم و خشک و سایر اجزای او در سیم و محلل و ملطف و بوییدن گل او جهت صداع و شقیقه و روغن او جهت علل بارده و ربو و سعال مُزمن و فالج و لقوه نافع و طبیخ شاخ و بیخ او که نیم وقیه را در یک رطل آب بجوشانند تا به نصف رسد و با شکر و امثال او بنوشند جهت ضیق النفس و سرفه کهنه و فالج و استرخای مزمن بی عدیل است و ظاهراً روش خاصی که بالفعل متداول است از اینجا استنباط کرده باشند و حمول او مدر حیض و مُسقط جنین و طبیخ برگ و شاخ او به قدر سه درهم با مثل آن بسفایج و مقل ازرق مسهل قوی سوداوی و کرب است و مضمضه طبیخ او با سرکه جهت درد دندان نافع و یک مثقال از بیخ او کشنده بقی و کرب و مغص و در قوت مثل خربق سیاه و مسهل بلغم و سودا و با آب خبازی مقیئی قوی و قدر شربتش تا نیم درهم است و مصلحش روغن بادام وطلای او محرق و مقرّح جلد و بهترین ادویه برص و جهت عرق النسا و مفاصل و فالج و امثال آن مفید و روغنی که در آن بیخ مذکور را جوشانیده باشند جهت فالج و مانند آن به غایت نافع است. ( تحفه حکیم مؤمن ). || انگبین. عسل. || گیاهی است که بدان پوست پیرایند.


کلمات دیگر: