کلمه جو
صفحه اصلی

ضرو

فرهنگ فارسی

بچه دونده سک ٠ یا سک صید یا اندک از جذام که خورده باشد ٠

لغت نامه دهخدا

ضرو. [ ض َرْوْ ] ( ع مص ) ضُرُوّ. بیرون جهیدن خون ازرگ. ( منتهی الارب ). شاریدن خون از جراحت و شیر از پستان. ( زوزنی ). شریدن خون از جراحت. ( تاج المصادر ).

ضرو. [ ض ُ رُوو ] ( ع مص ) ضَرْو. رجوع به ضَرْو شود.

ضرو. [ ض ِرْوْ ] ( ع اِ ) بچه دونده سگ. ( منتهی الارب ). || سگ صید. ( مهذب الاسماء ). سگ شکاری. ( فهرست مخزن الادویه ). || اندک از جذام که خوره باشد. ( منتهی الارب ). || بن ( در این معنی بفتح اول نیز آید ). ( منتهی الارب ). ج ، اضراء. کمکام یا صمغ آن. ( منتهی الارب ). خنجک و آن نام درختی باشد. ( بحر الجواهر ).صمغ درخت کمکام و آن را از یمن آرند. ( مفاتیح ). بطم. حبةالخضراء. شلم این درخت حسن لَبه است ( حصی لبان ). شجرةالمصطکی. افواه الطیب .ضرو، مانند درخت بلوط است برگش بسرخی زند و چوبش درعمارات بقای عظیم دارد. ( نزهة القلوب ). صمغالکمکام.( ذخیره خوارزمشاهی ). گروهی گفته اند که درخت حبةالخضراء ( ونیزه ) که کهن شود و بزرگ باشد، آن را ضرو گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). ضرو، کمکام و صمغالکمکام صمغ این درخت است. ابن الاعرابی گوید که ضرو درخت بطم را گویند یعنی درخت حبةالخضراء را و ذکر او در حرف باء کرده شده است. ارجانی گوید او گرم است در سه درجه و خشکست در دو درجه و اطلاق شکم را دفع کند و درد دهان را که بتازی آن را قلاع گویند بغایت مفید باشد و زداینده است هر اعضا را و آماسها را تحلیل کند و از عمق تن مادّه های غلیظ را بکشد و دفع کند. ابن ماسویه گوید: قوت او چون قوت لادن است و او را در عطرها بکاربرند و محمد زکریا گوید هرکه را قُلاع باشد چون از او در دهان گیرد درد دهان را دفع کند. ( ترجمه صیدنه ٔابوریحان ). درختی است در کوهستان یمن مانند درخت بلوط بزرگ الا از وی نیکوتر بود و ورق وی بسرخی مایل بود و ثمر وی مانند خوشه بطم لیکن حب وی بزرگتر بود وورق وی چون بپزند و صافی کنند و دیگر بر سر آتش نهند و بپزند تا نزدیک به انعقاد بعد از آن بردارند و استعمال کنند جهت خشونت سینه و سرفه که از سردی بود ودرد دهان و گویند قلاع را ساکن کند درحال و صمغ وی می آورند بمکه ، و به قوت مانند لادن بود در بویهای خوش زنان بکار دارند و خوشبوی بود و طبیعت آن گرم و خشک بود در دوم و گویند در سیوم و تر بود در اول و گویندخشک در اول و بعضی گویند کمکام ورق درخت ضرو است و گویند کمکام لحای وی است یعنی پوست بیخ آن ، صمغ ضرو معروفست به کمکام و طبیعت آن گرم است در دوم و خشک در اول ، محلل و جذاب بود از عمق بدن ، و اسحاق بن سلیمان گوید که حب آن ریاح بلغمی را تحلیل دهد و رازی گوید ضرو جهت دفع قلاع و اطلاق بطن نیکو بود و شریف گوید روغن بسیار از حب وی بیرون آید و بادها بشکند و محلل و مجفف بود و چون ورق وی با روغن بپزند و در گوش چکانند درد دندان را ساکن کند و چون به آب بپزند و طبیخ آن مضمضه کنند بُن دندان را محکم گرداند و بلغم را زایل کند و چون ورق تازه وی همچنان بسوزانند تا خاکستر گردد و به آب بپزند و صاف کنند و مقدار سی درم بیاشامند درد خاصره زایل کند و فحم چوب وی جهت جراحتها نیکو بود و قطع خون رفتن بکند خاصه از جراحت ختنه اطفال ، و اسحاق بن عمران گوید بدل ضرو یمنی ضرو اندلس بود و بعضی گویند ضرو درخت حبةالخضراء است و این مؤلف گوید آنچه بمکه می آورند رب الضرو خوانند بوی دهان خوش کند چون در دهان گیرند. ( اختیارات بدیعی ). اسم درختیست در بلاد یمن شبیه بدرخت بلوط و ثمرش مثل بطم و دانه او بزرگتر از آن و صمغ او معروف به حصی لبان است. شاخ و برگ و بار او گرم و خشک و آب مطبوخ او که با شکر بقوام آورند جهت خشونت حلق و سرفه و درد دهان نافع و روغن دانه او خوشبو و مجفف و محلل بلغم و ریاح و جهت تقویت معده و جرب حیوانات مفید و بدلش روغن حب البطم است و برگش خوشبو و طبیخ او بقدر سه وقیه رافع درد تهیگاه و مضمضه او جهت قلاع و تقویت لثه مؤثر و عصاره او قوی و روغنی که در آن برگ او را جوشانیده باشند جهت درد گوش و چوب سوخته او جهت قطع خون جراحات و قروح مقعدو قضیب نافع است. ( تحفه حکیم مؤمن ). شجرةٌ یمانیةٌ کالبلوط الا ان اوراقها لیست شائکة و تحمل عناقید فوق حجم الحیةالخضراء و هذه الشجرة لم یعرفها غالب اهل هذه الصناعة بحقیقتها و الصحیح انها الکمکام و ان صمغها هو المعروف بالحصی لبان الجاوی علی ما صححته بعدمشقة و هی حارة یابسة فی الثالثة او یبسها فی الاولی قابضة تحذو اللسان و تنفع من القلاع و مرض اللهاة و الصدر و السعال و المقعدة و آلات التناسل مطلقاً و الاغتسال بها یقوی البدن و یحفظ الشعر و یحل الصلابات و صمغها المذکور من اجود الصموغ رائحة و اجوده الابیض المشرب بالحمرة الطیب الرائحه اذا القی فی النار و یغش بالمصطکی و الکندر و الصمغ اذا طبخ فی النخالة و طبقت فی فصوص الجاوی ایاماً و رفعت کما جربته و الفرق بینهما الدخان و یقوی القلب و یسر النفس بخوراً و یشد اللثة مضغاً و یحس النزلات طلاء و جب هذه الشجرة اذامضغ نقی الرأس و دهنه یحلل الریاح المزمنة. ( تذکره ضریر انطاکی ). صاحب البیان و التبیین گوید قضبان المساویک ، البشام و الضرو و العنم و... ( ج 3 ص 77 ).

ضرو. [ ض َرْوْ ] (ع اِ) بن . ضِرو. رجوع به ضِرو شود. ج ، اَضراء. (منتهی الارب ).


ضرو. [ ض َرْوْ ] (ع مص ) ضُرُوّ. بیرون جهیدن خون ازرگ . (منتهی الارب ). شاریدن خون از جراحت و شیر از پستان . (زوزنی ). شریدن خون از جراحت . (تاج المصادر).


ضرو. [ ض ِرْوْ ] (ع اِ) بچه ٔ دونده ٔ سگ . (منتهی الارب ). || سگ صید. (مهذب الاسماء). سگ شکاری . (فهرست مخزن الادویه ). || اندک از جذام که خوره باشد. (منتهی الارب ). || بن (در این معنی بفتح اول نیز آید). (منتهی الارب ). ج ، اضراء. کمکام یا صمغ آن . (منتهی الارب ). خنجک و آن نام درختی باشد. (بحر الجواهر).صمغ درخت کمکام و آن را از یمن آرند. (مفاتیح ). بطم . حبةالخضراء. شلم این درخت حسن لَبه است (حصی لبان ). شجرةالمصطکی . افواه الطیب .ضرو، مانند درخت بلوط است برگش بسرخی زند و چوبش درعمارات بقای عظیم دارد. (نزهة القلوب ). صمغالکمکام .(ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گروهی گفته اند که درخت حبةالخضراء (ونیزه ) که کهن شود و بزرگ باشد، آن را ضرو گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ضرو، کمکام و صمغالکمکام صمغ این درخت است . ابن الاعرابی گوید که ضرو درخت بطم را گویند یعنی درخت حبةالخضراء را و ذکر او در حرف باء کرده شده است . ارجانی گوید او گرم است در سه درجه و خشکست در دو درجه و اطلاق شکم را دفع کند و درد دهان را که بتازی آن را قلاع گویند بغایت مفید باشد و زداینده است هر اعضا را و آماسها را تحلیل کند و از عمق تن مادّه های غلیظ را بکشد و دفع کند. ابن ماسویه گوید: قوت او چون قوت لادن است و او را در عطرها بکاربرند و محمد زکریا گوید هرکه را قُلاع باشد چون از او در دهان گیرد درد دهان را دفع کند. (ترجمه ٔ صیدنه ٔابوریحان ). درختی است در کوهستان یمن مانند درخت بلوط بزرگ الا از وی نیکوتر بود و ورق وی بسرخی مایل بود و ثمر وی مانند خوشه ٔ بطم لیکن حب وی بزرگتر بود وورق وی چون بپزند و صافی کنند و دیگر بر سر آتش نهند و بپزند تا نزدیک به انعقاد بعد از آن بردارند و استعمال کنند جهت خشونت سینه و سرفه که از سردی بود ودرد دهان و گویند قلاع را ساکن کند درحال و صمغ وی می آورند بمکه ، و به قوت مانند لادن بود در بویهای خوش زنان بکار دارند و خوشبوی بود و طبیعت آن گرم و خشک بود در دوم و گویند در سیوم و تر بود در اول و گویندخشک در اول و بعضی گویند کمکام ورق درخت ضرو است و گویند کمکام لحای وی است یعنی پوست بیخ آن ، صمغ ضرو معروفست به کمکام و طبیعت آن گرم است در دوم و خشک در اول ، محلل و جذاب بود از عمق بدن ، و اسحاق بن سلیمان گوید که حب آن ریاح بلغمی را تحلیل دهد و رازی گوید ضرو جهت دفع قلاع و اطلاق بطن نیکو بود و شریف گوید روغن بسیار از حب وی بیرون آید و بادها بشکند و محلل و مجفف بود و چون ورق وی با روغن بپزند و در گوش چکانند درد دندان را ساکن کند و چون به آب بپزند و طبیخ آن مضمضه کنند بُن دندان را محکم گرداند و بلغم را زایل کند و چون ورق تازه ٔ وی همچنان بسوزانند تا خاکستر گردد و به آب بپزند و صاف کنند و مقدار سی درم بیاشامند درد خاصره زایل کند و فحم چوب وی جهت جراحتها نیکو بود و قطع خون رفتن بکند خاصه از جراحت ختنه ٔ اطفال ، و اسحاق بن عمران گوید بدل ضرو یمنی ضرو اندلس بود و بعضی گویند ضرو درخت حبةالخضراء است و این مؤلف گوید آنچه بمکه می آورند رب ّالضرو خوانند بوی دهان خوش کند چون در دهان گیرند. (اختیارات بدیعی ). اسم درختیست در بلاد یمن شبیه بدرخت بلوط و ثمرش مثل بطم و دانه ٔ او بزرگتر از آن و صمغ او معروف به حصی لبان است . شاخ و برگ و بار او گرم و خشک و آب مطبوخ او که با شکر بقوام آورند جهت خشونت حلق و سرفه و درد دهان نافع و روغن دانه ٔ او خوشبو و مجفف و محلل بلغم و ریاح و جهت تقویت معده و جرب حیوانات مفید و بدلش روغن حب البطم است و برگش خوشبو و طبیخ او بقدر سه وقیه رافع درد تهیگاه و مضمضه ٔ او جهت قلاع و تقویت لثه مؤثر و عصاره ٔ او قوی و روغنی که در آن برگ او را جوشانیده باشند جهت درد گوش و چوب سوخته ٔ او جهت قطع خون جراحات و قروح مقعدو قضیب نافع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شجرةٌ یمانیةٌ کالبلوط الا ان اوراقها لیست شائکة و تحمل عناقید فوق حجم الحیةالخضراء و هذه الشجرة لم یعرفها غالب اهل هذه الصناعة بحقیقتها و الصحیح انها الکمکام و ان صمغها هو المعروف بالحصی لبان الجاوی علی ما صححته بعدمشقة و هی حارة یابسة فی الثالثة او یبسها فی الاولی قابضة تحذو اللسان و تنفع من القلاع و مرض اللهاة و الصدر و السعال و المقعدة و آلات التناسل مطلقاً و الاغتسال بها یقوی البدن و یحفظ الشعر و یحل الصلابات و صمغها المذکور من اجود الصموغ رائحة و اجوده الابیض المشرب بالحمرة الطیب الرائحه اذا القی فی النار و یغش بالمصطکی و الکندر و الصمغ اذا طبخ فی النخالة و طبقت فی فصوص الجاوی ایاماً و رفعت کما جربته و الفرق بینهما الدخان و یقوی القلب و یسر النفس بخوراً و یشد اللثة مضغاً و یحس النزلات طلاء و جب هذه الشجرة اذامضغ نقی الرأس و دهنه یحلل الریاح المزمنة. (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). صاحب البیان و التبیین گوید قضبان المساویک ، البشام و الضرو و العنم و... (ج 3 ص 77).


ضرو. [ ض ُ رُوو ] (ع مص ) ضَرْو. رجوع به ضَرْو شود.



کلمات دیگر: