کلمه جو
صفحه اصلی

ضبعی

فرهنگ فارسی

بفتح الضاد المعجمه و فتح البائ المنقوطه بواحد و فی آخرها العین المهمله هذه النسبه الی ضبیعه بن قیس بن ثعلبه بن عکایه بن صعب بن علی بن بکر وایل بن قاسط بن خب بن اقصی بن طی بن جدیله بن اسد بن ربیعه بن نزار بن سعد بن عدنان ٠

لغت نامه دهخدا

ضبعی. [ ض َ ] ( اِخ ) ابوشداد. تابعی است.

ضبعی. [ ض َ ] ( اِخ ) ابوشمر. تابعی است.

ضبعی. [ ض َ ب َ عی ی ] ( ص نسبی ) هذه النسبة الی ضبیعةبن قیس بن ثعلبةبن عکایةبن صعب بن علی بن بکربن وایل بن قاسطبن خب بن اقصی بن طی بن جدیلةبن اسدبن ربیعةبن نزاربن سعدبن عدنان. نزل اکثرهم البصرة و کانت بها محلة ینسب الیهم یقال لهم بنوضبیعة... ( سمعانی ورق 360 ).

ضبعی . [ ض َ ] (اِخ ) ابوشداد. تابعی است .


ضبعی . [ ض َ ] (اِخ ) ابوشمر. تابعی است .


ضبعی . [ ض َ ب َ عی ی ] (ص نسبی ) هذه النسبة الی ضبیعةبن قیس بن ثعلبةبن عکایةبن صعب بن علی بن بکربن وایل بن قاسطبن خب بن اقصی بن طی بن جدیلةبن اسدبن ربیعةبن نزاربن سعدبن عدنان . نزل اکثرهم البصرة و کانت بها محلة ینسب الیهم یقال لهم بنوضبیعة... (سمعانی ورق 360).



کلمات دیگر: