جمع ضریس
ضراس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ضراس. [ ض ِ ] ( اِخ ) دهی است محاذی یمن. ( منتهی الارب ). دهی است در کوههای یمن. ( معجم البلدان ).
ضراس. [ ض ُ ] ( ع اِ ) درد دندان. ( مهذب الاسماء ). || کندی دندان.
ضراس. [ ض ُ ] ( ع اِ ) درد دندان. ( مهذب الاسماء ). || کندی دندان.
ضراس . [ ض ِ ] (اِخ ) دهی است محاذی یمن . (منتهی الارب ). دهی است در کوههای یمن . (معجم البلدان ).
ضراس . [ ض ُ ] (ع اِ) درد دندان . (مهذب الاسماء). || کندی دندان .
کلمات دیگر: