چفسیدن . التصاق . ملصق شدن . دوسیدن .
ظرب
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ظرب. [ ظَ رِ ] ( ع اِ ) سنگ برآمده تیزاطراف یا کوه پست گسترده یا کوه خرد و پشته. ج ، ظِراب. || کوه تیزقُلّه در آسمان که نه وادی دارد و نه شکاف و همه آن سیاه است. || ( اِخ ) برکه ای است میان قرعاء و واقصه درراه مکّة. ( معجم البلدان ). || نام اسب رسول اکرم صلوات اﷲ علیه. || نام مردی است.
ظرب. [ ظُ رُب ب ] ( ع ص ) کوتاه بالای درشت و پرگوشت.
ظرب. [ ظَ رَ ] ( ع مص ) چفسیدن. التصاق. ملصق شدن. دوسیدن.
ظرب. [ ظُ رُب ب ] ( ع ص ) کوتاه بالای درشت و پرگوشت.
ظرب. [ ظَ رَ ] ( ع مص ) چفسیدن. التصاق. ملصق شدن. دوسیدن.
ظرب . [ ظَ رَ ] (ع مص ) چفسیدن . التصاق . ملصق شدن . دوسیدن .
ظرب . [ ظَ رِ ] (ع اِ) سنگ برآمده ٔ تیزاطراف یا کوه پست گسترده یا کوه خرد و پشته . ج ، ظِراب . || کوه تیزقُلّه در آسمان که نه وادی دارد و نه شکاف و همه ٔ آن سیاه است . || (اِخ ) برکه ای است میان قرعاء و واقصه درراه مکّة. (معجم البلدان ). || نام اسب رسول اکرم صلوات اﷲ علیه . || نام مردی است .
ظرب . [ ظُ رُب ب ] (ع ص ) کوتاه بالای درشت و پرگوشت .
کلمات دیگر: