کلمه جو
صفحه اصلی

ضغط

عربی به فارسی

تراکم , متراکم سازي , فشار , فشاراور , مبرم , مصر , عاجل , مضيقه


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) فشار دادن فشردن . ۲ - تنگ کردن . ۳ - کوفتن . ۴ - ( اسم ) فشرش فشار . ۵ - کوب . یا ضغط عین . بیماری است که بیمار گمان می برد در چشم او خاشاکی خلیده و سخت فشار می آورد و دردی شدید دارد . از حرکت حدقه چشم مانع شود و سوزش شدیدی را سبب گردد و باعث ریزش اشک شود . یا ضغط قلب . بیماریی است که آدمی چنان پندارند که قلب او در فشار است و گاه چنان سخت باشد که آدمی را غشی دست دهد و لعاب بسیاری درین بیماری از دهان بیمار جاری گردد .

فرهنگ معین

(ضَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - فشار دادن . ۲ - تنگ کردن . ۳ - کوفتن .

لغت نامه دهخدا

ضغط. [ ض َ ] ( ع مص ) فشردن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). بیفشردن. ( زوزنی ). فرا جای افشردن. ( تاج المصادر ). افشردن. ( غیاث ). || تنگ کردن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || انبوهی نمودن. || سخت فشردن بدیوار و جز آن. ( منتهی الارب ). بدیوار و جز آن سخت مالیدن. ( منتخب اللغات ). کوفتن. ( منتهی الارب ).
- ضغطالقبر ؛ عذاب تنگ گرفتن گور و سخت فشارش آن. ( منتهی الارب ). فشار قبر.
- ضغط عین ؛ صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضغط عین ، بیمارییست که بیمارگمان میبرد در چشم او خاشاکی خلیده ، و سخت فشار می آورد و دردی شدید دارد و از حرکت حدقه چشم مانع شود و سوزش شدیدی را سبب شود و باعث ریزش اشک گردد، و محل هذه العلة الجلیدیه. کذا فی حدودالامراض.
- ضغط قلب ؛ فشار دل. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ضغط قلب بیمارییست که آدمی چنان پندارد که قلب او در فشار است وگاه چندان سخت باشد که آدمی را غشی دست دهد و لعاب بسیاری درین بیماری از دهان بیمار جاری گردد، و سبب بروز این بیماری سوداء کمی باشد که بر قلب ریزش کند.کذا فی حدودالامراض.

فرهنگ عمید

۱. فشردن، فشار دادن، در هم فشردن.
۲. کوفتن.
۳. تنگ کردن.
۴. تنگ گرفتن بر کسی.

جدول کلمات

کوفتن


کلمات دیگر: