عمل عاشق کش عاشق آزادی .
عاشق کشی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عاشق کشی. [ ش ِ ک ُ ] ( حامص مرکب ) عمل عاشق کش. عاشق آزاری. جفا کردن عاشق را :
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود.
با دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن.
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود.
حافظ.
زآنجا که رسم و عادت عاشق کشی تست با دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن.
حافظ.
فرهنگ عمید
عمل عاشق کش، عاشق آزاری: رسم عاشق کشی و شیوۀ شهرآشوبی / جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود (حافظ: ۴۲۶ ).
کلمات دیگر: